نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
کتابخانه فارسی
/
ديوان صائب
/
غزليات - قسمت پنجم
غزليات - قسمت پنجم
شماره ١: که بر بالين من با قامت چالاک مي آيد؟
شماره ٢: به آساني به روي زرد ما کي رنگ مي آيد؟
شماره ٣: نفس از سينه ام از بس به خون آغشته مي آيد
شماره ٤: از ان گلشن دل گستاخ من گل چيده مي آيد
شماره ٥: اگر درد مرا زان بي مروت چاره مي آيد
شماره ٦: بغير از دل مصاف عشق ديگر از که مي آيد؟
شماره ٧: کدامين آتشين سيما به اين ويرانه مي آيد؟
شماره ٨: به عشق لاابالي کوه طاقت بر نمي آيد
شماره ٩: نه بيدردي است گر اشکم به چشم تر نمي آيد
شماره ١٠: ز آهم نم به چشم چرخ بداختر نمي آيد
شماره ١١: ز مغز من به صهبا خشکي غم برنمي آيد
شماره ١٢: مصفا تا نمي گردد، زتن جان بر نمي آيد
شماره ١٣: خيال او به تدبير از دل من برنمي آيد
شماره ١٤: زدل کاري که آيد از لب خندان نمي آيد
شماره ١٥: زانجم نور مه در ديده روزن نمي آيد
شماره ١٦: به کار سينه صافان ديده روشن نمي آيد
شماره ١٧: زمن راز دل صدچاک پوشيدن نمي آيد
شماره ١٨: به خاطر هيچگه آن قامت موزون نمي آيد
شماره ١٩: زدست خواجه از ابرام زر بيرون نمي آيد
شماره ٢٠: تمنا از دل اهل هوس بيرون نمي آيد
شماره ٢١: تمنا از دل اهل هوس بيرون نمي آيد
شماره ٢٢: نبيند زير پاي خويش، رعنا اين چنين بايد
شماره ٢٣: زدل رم مي کند، چشم بلاجو اين چنين بايد
شماره ٢٤: نوا پيوسته در بزم شراب ناب مي بايد
شماره ٢٥: زسوز عشق داغي بر دل افگار مي بايد
شماره ٢٦: نکويان را عتاب و لطف با هم يار مي بايد
شماره ٢٧: قبول عشق سرکش را دل ديوانه مي بايد
شماره ٢٨: مدام از عشق جوشي در دل بي کينه مي بايد
شماره ٢٩: مگر زلف سبکسير تو از جولان بياسايد
شماره ٣٠: دل عاشق کجا از ساغر سرشار بگشايد؟
شماره ٣١: دل عاشق کي از هر نسخه وصف الحال بگشايد؟
شماره ٣٢: به هر نامحرمي عاشق لب اظهار نگشايد
شماره ٣٣: گره تا کي ز ابروي سخن پرداز نگشايد؟
شماره ٣٤: حواس کم خرد را نفس جاهل کار فرمايد
شماره ٣٥: مقام بوسه لب زان عارض سيراب مي جويد
شماره ٣٦: به مي آن کس که کلفت از دل پرشور من شويد
شماره ٣٧: غبار کلفت از دل ساغر سرشار مي شويد
شماره ٣٨: زدل زنگ کدورت چشم خونپالا نمي شويد
شماره ٣٩: صدف گرد يتيمي از رخ گوهر نمي شويد
شماره ٤٠: که حال دردمندان پيش چشم يار مي گويد؟
شماره ٤١: دل سودازده در طره دلدار افتاد
شماره ٤٢: هرکه را چشم بر آن طاق دو ابرو افتاد
شماره ٤٣: عشق تا هست عنان را به هوس نتوان داد
شماره ٤٤: آن که از عمر سبکسير وفا مي طلبد
شماره ٤٥: هرکه از گريه بيدرد اثر مي طلبد
شماره ٤٦: قطره بيجگري کز نظر ما افتد
شماره ٤٧: نوبت عقده گشايي چو به ما مي افتد
شماره ٤٨: دل ارباب تنعم ز نوا مي افتد
شماره ٤٩: هرکجا پرتو جانانه ما مي افتد
شماره ٥٠: کور باد آن که ز روي تو نظر مي پيچد
شماره ٥١: يوسفي نيست دل خوش که هويدا گردد
شماره ٥٢: زهر، ترياق به اکسير مدارا گردد
شماره ٥٣: نفس از توبه صادق دم عيسي گردد
شماره ٥٤: جوهر مي ز رگ ابر مثني گردد
شماره ٥٥: پنبه گوشم اگر پنبه مينا گردد
شماره ٥٦: آب خوب است لب خشکي ازو تر گردد
شماره ٥٧: سخن عشق محال است مکرر گردد
شماره ٥٨: حسن در هر نگهي عالم ديگر گردد
شماره ٥٩: هرکه باريک شد از فکر، سخنور گردد
شماره ٦٠: نيست ممکن که دل ما ز وفا برگردد
شماره ٦١: چه بهشتي است که يارم ز سفر برگردد
شماره ٦٢: که گمان داشت ز خط حسن تو زايل گردد؟
شماره ٦٣: که گمان داشت ز خط حسن تو زايل گردد؟
شماره ٦٤: در واکرده، در بسته ز دربان گردد
شماره ٦٥: خواب هرکس ز خيال تو پريشان گردد
شماره ٦٦: دل ما کي تهي از درد به افغان گردد؟
شماره ٦٧: چشم شوخ تو چو بر همزن مژگان گردد
شماره ٦٨: نخل قد تو به باغي که خرامان گردد
شماره ٦٩: سر شوريده ز تسليم به سامان گردد
شماره ٧٠: نفس سرکش چه خيال است به فرمان گردد؟
شماره ٧١: چون ز مي صفحه رخسار تو گلگون گردد
شماره ٧٢: گر چنين خون دل ازان طره مشکين گردد
شماره ٧٣: گر چنين خون دل ازان طره مشکين گردد
شماره ٧٤: منحرف از نگه آن قبله ابرو گردد
شماره ٧٥: از نظر بازي من چشم سخنگو گردد
شماره ٧٦: وقت ارباب دل آشفته به مويي گردد
شماره ٧٧: عقده چون وقت رسد عقده گشا مي گردد
شماره ٧٨: هرکه تسليم به فرمان قضا مي گردد
شماره ٧٩: دولت حسن ز خط زير و زبر مي گردد
شماره ٨٠: دل هرکس که مقيد به هوس مي گردد
شماره ٨١: سر ارباب جدل خرج زبان مي گردد
شماره ٨٢: راست آزرده کي از زخم زبان مي گردد؟
شماره ٨٣: ديدنت باعث سرسبزي جان مي گردد
شماره ٨٤: آدمي پير چو شد حرص جوان مي گردد
شماره ٨٥: اشک دريادل ما گرد جهان مي گردد
شماره ٨٦: صبر در عشق ز دلها سفري مي گردد
شماره ٨٧: کوه در باديه شوق کمر مي بندد
شماره ٨٨: غنچه باغ حيا سر به گريبان خندد
شماره ٨٩: دل سنگين ترا هر که به انصاف آرد
شماره ٩٠: کلفت از سينه مي ناب برون مي آرد
شماره ٩١: تيغ سيراب تو فيض دم عيسي دارد
شماره ٩٢: چهره ات رنگ ز گلدسته مينا دارد
شماره ٩٣: دل آسوده طمع هر که ز دنيا دارد
شماره ٩٤: مي در آن لعل گهربار تماشا دارد
شماره ٩٥: عاشق از طعنه اغيار چه پروا دارد؟
شماره ٩٦: از ترشرويي ما خاک چه پروا دارد؟
شماره ٩٧: آه عشاق سينه روز اثرها دارد
شماره ٩٨: چشم پرکار تو در پرده بيانها دارد
شماره ٩٩: مرهم زخم مرا شور محبت دارد
شماره ١٠٠: سالک از منزل نزديک شکايت دارد
شماره ١٠١: شوق من سرکشي از زلف معنبر دارد
شماره ١٠٢: سخني کز دل بيتاب بود پردارد
شماره ١٠٣: عشق صد لخت جگر بر مژه تر دارد
شماره ١٠٤: مي کجا مهر حجاب از لب ما بردارد؟
شماره ١٠٥: حسن در خانه زين جلوه ديگر دارد
شماره ١٠٦: رهرو عشق کي انديشه منزل دارد؟
شماره ١٠٧: خصم را عقل مقيد به تحمل دارد
شماره ١٠٨: در خور مزد فلک کار به آدم دارد
شماره ١٠٩: بحر هر چند به بر همچو حبابم دارد
شماره ١١٠: دل عاشق چه غم از شورش دوران دارد؟
شماره ١١١: رهرو عشق چه پرواي مغيلان دارد؟
شماره ١١٢: مرکز از دايره انگشتر فرمان دارد
شماره ١١٣: سالک اميد نجات از دل روشن دارد
شماره ١١٤: از بتان شسته عذاري که حجابي دارد
شماره ١١٥: لب لعل تو اگر جام شرابي دارد
شماره ١١٦: هر که چون زانوي خود آينه داري دارد
شماره ١١٧: هر که رخساره آيينه گدازي دارد
شماره ١١٨: حسن نو خط تو سرمايه نازي دارد
شماره ١١٩: گوشه گيري که لب نان حلالي دارد
شماره ١٢٠: هر کف خاک ز احسان تو جاني دارد
شماره ١٢١: نرگس از دور به آن چشم نگاهي دارد
شماره ١٢٢: ذره ام چشم به خورشيد لقايي دارد
شماره ١٢٣: جام مي چهره انديشه نمايي دارد
شماره ١٢٤: دل آگاه ز تن فکر رهايي دارد
شماره ١٢٥: پاس اندوه دل تنگ نگه مي دارد
شماره ١٢٦: نه همين فکر مرا روز به من نگذارد
شماره ١٢٧: دل و دين و خرد و هوش مرا صهبا برد
شماره ١٢٨: سرو را شيوه رفتار تو از جا ببرد
شماره ١٢٩: دل محال است ز ما عشوه دنيا ببرد
شماره ١٣٠: هر که آيينه به روشنگر ساغر ببرد
شماره ١٣١: چشم شوخ تو محال است که خوابش ببرد
شماره ١٣٢: هر که چون غنچه سر خود به گريبان نبرد
شماره ١٣٣: جان کس از ديدن آن سيب زنخدان نبرد
شماره ١٣٤: از سري جوي سعادت که ز دولت گذرد
شماره ١٣٥: زخم عشاق محال است ز خنجر گذرد
شماره ١٣٦: چه عجب تير خدنگ تو گر از دل گذرد؟
شماره ١٣٧: هر کجا قصه آن طره و کاکل گذرد
شماره ١٣٨: کلفت از مردم آزاده شتابان گذرد
شماره ١٣٩: روز و شب بر من مهجور به تلخي گذرد
شماره ١٤٠: پاي بر چرخ نهد هر که ز سر مي گذرد
شماره ١٤١: روزگار طرب و نوبت غم مي گذرد
شماره ١٤٢: از ميان تيغ برآورد که زمان مي گذرد
شماره ١٤٣: کعبه از کوي تو لبيک زنان مي گذرد
شماره ١٤٤: غنچه راز مرا آه به ناخن وا کرد
شماره ١٤٥: دولت از ديده بيدار طلب بايد کرد
شماره ١٤٦: خويش را پيشتر از مرگ خبر بايد کرد
شماره ١٤٧: اي دل از دشمن خاموش حذر بايد کرد
شماره ١٤٨: نوبهارست سرانجام زري بايد کرد
شماره ١٤٩: دل چون آينه را تار نمي بايد کرد
شماره ١٥٠: روي آيينه دل تار نمي بايد کرد
شماره ١٥١: خنده چون کبک به آواز نمي بايد کرد
شماره ١٥٢: رو نهان از دل بي کينه نمي بايد کرد
شماره ١٥٣: رخنه هايي که مرا در جگر آن مژگان کرد
شماره ١٥٤: حسن روزي که صف آرايي آن مژگان کرد
شماره ١٥٥: از تپش منع دل بي سر و پا نتوان کرد
شماره ١٥٦: قطع اميد ازان موي کمر نتوان کرد
شماره ١٥٧: بيش ازين پيروي حرص و هوس نتوان کرد
شماره ١٥٨: دعوي بوسه به آن غنچه دهن نتوان کرد
شماره ١٥٩: تا حيا قطع نظر زان گل رخسار نکرد
شماره ١٦٠: برق را در نظر آور به خس و خار چه کرد
شماره ١٦١: سيل را در نظر آور که به ويرانه چه کرد
شماره ١٦٢: سير حسن خود اگر در دل ما خواهي کرد
شماره ١٦٣: آن که منع من مخمور ز صهبا مي کرد
شماره ١٦٤: از دو عالم دل اگر رو به سويدا مي کرد
شماره ١٦٥: بي تو گر شاخ گلي ديده تماشا مي کرد
شماره ١٦٦: حسن آن روز که آيينه مصفا مي کرد
شماره ١٦٧: در چمن جلوه گر آن قامت رعنا مي کرد
شماره ١٦٨: خضر اگر چاشني تيغ شهادت مي کرد
شماره ١٦٩: از خموشي دل روشن گهران آب خورد
شماره ١٧٠: چند دل خون خود از دوري احباب خورد؟
شماره ١٧١: اوست عاقل که درين غمکده صهبا نخورد
شماره ١٧٢: جان ما تاب زهر زلف پريشان نخورد
شماره ١٧٣: شعله شوق اگر در دل خارا گيرد
شماره ١٧٤: زاهد خشک ز ميخانه چه لذت گيرد؟
شماره ١٧٥: هر که در وقت جواني ره طاعت گيرد
شماره ١٧٦: اگر آن غنچه دهن مهر ز لب برگيرد
شماره ١٧٧: چه تمتع ز لبش ديده حيران گيرد؟
شماره ١٧٨: کيست دست من آزاده ز ياران گيرد؟
شماره ١٧٩: تا دلي از کف ارباب وفا مي گيرد
شماره ١٨٠: شد فنا هر که سر از تيغ شهادت وا زد
شماره ١٨١: قدم از صدق درين مرحله مي بايد زد
شماره ١٨٢: عشق اول به دل سوخته آدم زد
شماره ١٨٣: قطره آن کس که پي آب به ظلمت مي زد
شماره ١٨٤: هرکه در دامن ارباب نظر دست نزد
شماره ١٨٥: چه عجب دل اگر از شوق جگر مي بازد؟
شماره ١٨٦: نيست ممکن دل آشفته به سر پردازد
شماره ١٨٧: عاشق محو به دلدار نمي پردازد
شماره ١٨٨: گوهر عکس لبش گر به شراب اندازد
شماره ١٨٩: باد اگر پرده ز رخساره يار اندازد
شماره ١٩٠: بر ز نخدان تو هرکس که نگاه اندازد
شماره ١٩١: اشک را ديده من گوهر غلطان سازد
شماره ١٩٢: زهر را صبر جوانمرد شکر مي سازد
شماره ١٩٣: صبر را زمزمه من سفري مي سازد
شماره ١٩٤: سينه را تيره هوا و هوسي مي سازد
شماره ١٩٥: چه ميان است که دايم چو دل من لرزد
شماره ١٩٦: پير بر زندگي افزون ز جوان مي لرزد
شماره ١٩٧: در حريمي که گل روي اياغ افروزد
شماره ١٩٨: عشق در سينه خس و خار تمنا سوزد
شماره ١٩٩: اشک گرمم جگر وادي محشر سوزد
شماره ٢٠٠: پايم از گرمي رفتار چنان مي سوزد
شماره ٢٠١: هر که زشت است همان زشت به عقبي خيزد
شماره ٢٠٢: دل اگر از سر اخلاص ز جا برخيزد
شماره ٢٠٣: چون خط از چهره آن ماه لقا برخيزد
شماره ٢٠٤: در گنه اشک ندامت ز جگر برخيزد
شماره ٢٠٥: منعم از خواب عدم تيره روان برخيزد
شماره ٢٠٦: نه ز مي خوردن ما شور و شري برخيزد
شماره ٢٠٧: خط سبزي که ز پشت لب جانان خيزد
شماره ٢٠٨: گريه ابري است که از دامن دل مي خيزد
شماره ٢٠٩: زنگ غفلت ز دل من نگران مي خيزد
شماره ٢١٠: من که دارم که گلم بر سر بالين ريزد؟
شماره ٢١١: عشق در پاي گلي رنگ وفا مي ريزد
شماره ٢١٢: زين سعادت که ز بال و پر ما مي ريزد
شماره ٢١٣: صبر هر چند به دل رنگ حضر مي ريزد
شماره ٢١٤: محو ديدار تو راحت ز الم نشناسد
شماره ٢١٥: چه خيال است به تيغش دل بيتاب رسد؟
شماره ٢١٦: تا کيم نوحه به گوش از دل ناشاد رسد؟
شماره ٢١٧: کوهکن کيست به گرد من شيدا برسد؟
شماره ٢١٨: جذبه شوق اگر از جانب کنعان نرسد
شماره ٢١٩: دل به مطلب اگر از راه تپيدن نرسد
شماره ٢٢٠: چشم عاشق پي جانان به پريدن نرسد
شماره ٢٢١: بي تب و تاب به مخمور شرابي نرسد
شماره ٢٢٢: دل تهي ناشده از خويش به جايي نرسد
شماره ٢٢٣: پيش مژگان درازت که هدف خواهد شد؟
شماره ٢٢٤: خط شبرنگ ز روي تو عيان خواهد شد
شماره ٢٢٥: خارج از پرده آهنگ نمي بايد شد
شماره ٢٢٦: هر که ايام خط از سيمبران غافل شد
شماره ٢٢٧: جگر پاره اگر مايده خوانم شد
شماره ٢٢٨: لوح محفوظ شد آن ديده که حيران تو شد
شماره ٢٢٩: بيت معمور شد آن خانه که ويران تو شد
شماره ٢٣٠: اگر آن غمزه خونريز مصور مي شد
شماره ٢٣١: پير گرديدي و کشت املت زرد نشد
شماره ٢٣٢: صاف با ما دل آن شعله بيباک نشد
شماره ٢٣٣: عاشقان را چه غم از سلسله پا باشد؟
شماره ٢٣٤: چند جان سختي ما سنگ ره ما باشد؟
شماره ٢٣٥: ساقي بزم اگر آن دلبر رعنا باشد
شماره ٢٣٦: شمع با مضطرب از دست حمايت باشد
شماره ٢٣٧: قبله زن صفتان آينه زر باشد
شماره ٢٣٨: چشم ناقص گهران بر زر و زيور باشد
شماره ٢٣٩: پادشاهي نه به سيم و زر و گوهر باشد
شماره ٢٤٠: دايم از فکر سفر پير مشوش باشد
شماره ٢٤١: من و راهي که ز سر سنگ نشانش باشد
شماره ٢٤٢: نيست در دست مرا غير دعا، خوش باشد
شماره ٢٤٣: دل ازان دورتر افتاده که واصل باشد
شماره ٢٤٤: گر صفاي حرم کعبه ز زمزم باشد
شماره ٢٤٥: نقد روشن گهران در گره غم باشد
شماره ٢٤٦: نقد جان را لب خاموش نگهبان باشد
شماره ٢٤٧: نمک صبح در آن است که خندان باشد
شماره ٢٤٨: حجت زنده دلي ديده گريان باشد
شماره ٢٤٩: آسمان ساغري از محفل مردان باشد
شماره ٢٥٠: آتش قافله ما دل روشن باشد
شماره ٢٥١: بيخودي بال و پر روح گشودن باشد
شماره ٢٥٢: زردي روي من از باده کشيدن باشد
شماره ٢٥٣: داغ هر لاله که بر سينه هامون باشد
شماره ٢٥٤: چشم بيدار چراغ سر بالين باشد
شماره ٢٥٥: هرکه را چشم بر آن گوشه ابرو باشد
شماره ٢٥٦: نيستم گل که مرا برگ نثاري باشد
شماره ٢٥٧: گرچه آن سرو روان در همه جا مي باشد
شماره ٢٥٨: کي دل سالک سرگشته بجا مي باشد؟
شماره ٢٥٩: ظاهر و باطن مردان به صفا مي باشد
شماره ٢٦٠: پيچ و خم لازمه رشته جان مي باشد
شماره ٢٦١: ديده زنده دلان اشک فشان مي باشد
شماره ٢٦٢: شکوه اهل دل از خلق نهان مي باشد
شماره ٢٦٣: دل سودازدگان گوشه نشين مي باشد
شماره ٢٦٤: دل پيران کهنسال غمين مي باشد
شماره ٢٦٥: چهره زرد، مرا ساغر زر مي بخشد
شماره ٢٦٦: جذبه اي کو که مرا جانب دلدار کشد؟
شماره ٢٦٧: دل چسان دست ازان طره طرار کشد؟
شماره ٢٦٨: چند چون طفل ز انگشت کسي شير کشد؟
شماره ٢٦٩: کي ز تن کار دل خسته به آرام کشد؟
شماره ٢٧٠: هرکه اينجا ز جگر آه ندامت نکشد
شماره ٢٧١: سر آزاده ما منت افسر نکشد
شماره ٢٧٢: عاشقان را دم تسليم نفس مي رقصد
شماره ٢٧٣: تا مرا در نظر آن حسن خداداد آمد
شماره ٢٧٤: ديگر از پرده برون نغمه طنبور آمد
شماره ٢٧٥: از قضا چشم سياه تو به يادم آمد
شماره ٢٧٦: به لبم بي تو چنان تند نفس مي آمد
شماره ٢٧٧: شوق من قاصد بيدرد کجا مي داند؟
شماره ٢٧٨: دلش از گريه من رنگ نمي گرداند
شماره ٢٧٩: خويش را گر ز خور و خواب تواني گذراند
شماره ٢٨٠: نه زر و سيم و نه لعل و نه گهر خواهد ماند
شماره ٢٨١: حسرت عمر، مرا در دل افگار بماند
شماره ٢٨٢: چهره ات شمع فروزان شده را مي ماند
شماره ٢٨٣: نه زر و سيم و نه باغ و نه دکان مي ماند
شماره ٢٨٤: عارفاني که به تسليم و رضا ساخته اند
شماره ٢٨٥: در لب يار نهان عيش جهان ساخته اند
شماره ٢٨٦: عاشقان زان لب شيرين به سخن ساخته اند
شماره ٢٨٧: محض حرف است که او را دهني ساخته اند
شماره ٢٨٨: هر گروهي به دليل دگر آويخته اند
شماره ٢٨٩: عارفاني که ازين رشته سري يافته اند
شماره ٢٩٠: عاقلاني که ز زنجير تو سر وا زده اند
شماره ٢٩١: تا به تعظيم نهال تو ز جا برجستند
شماره ٢٩٢: دردمندان که به ناخن جگر خود خستند
شماره ٢٩٣: بال پرواز خود آن مردم غافل بستند
شماره ٢٩٤: کيستند اهل جهان، بي سر و ساماني چند
شماره ٢٩٥: ما به ساقي و حريفان به شراب افتادند
شماره ٢٩٦: گر به شاهان جهان مسند عزت دادند
شماره ٢٩٧: قسمتي در خور هرکس چو ز اول دادند
شماره ٢٩٨: با لب تشنه جگر سر به سرابم دادند
شماره ٢٩٩: داروي بيهشي از جام صفاتم دادند
شماره ٣٠٠: قدرت حرف گرفتند و زبانم دادند
شماره ٣٠١: بي سخن غنچه لبان مست مدامم کردند
شماره ٣٠٢: از لب خشک مهيا لب نانم کردند
شماره ٣٠٣: غنچه هايي که درين سبز چمن خنده زدند
شماره ٣٠٤: سالکاني که قدم در ره جانانه زدند
شماره ٣٠٥: نغمه عشق به گوش من ديوانه زدند
شماره ٣٠٦: تا تو بي پرده شدي لاله رخان خوار شدند
شماره ٣٠٧: اهل معني به سخن بلبل بستان خودند
شماره ٣٠٨: روشنائي که درين دايره صاحب ديدند
شماره ٣٠٩: به کمان پشت و به شمشير دهن بخشيدند
شماره ٣١٠: نه همين اهل خرد آينه اسرارند
شماره ٣١١: نه غم خار و نه انديشه خارا دارند
شماره ٣١٢: همه از تاب کمر در خم ايمان دارند
شماره ٣١٣: عشرت روي زمين بي سر و پايان دارند
شماره ٣١٤: شيشه هايي که درستي ز شکستن دارند
شماره ٣١٥: گوشه گيران که ز ايام کناري دارند
شماره ٣١٦: حال من از نظر يار نهان مي دارند
شماره ٣١٧: بد درونان که به همواري ظاهر سمرند
شماره ٣١٨: خاک شو تا ز بهارت به گل تر گيرند
شماره ٣١٩: مهر را سوختگان بوته خاري گيرند
شماره ٣٢٠: روشناني که ز خورشيد نظر مي گيرند
شماره ٣٢١: عاشقاني که به تسليم و رضا مي باشند
شماره ٣٢٢: جرم يوسف به چه تقريب عزيزان بخشند؟
شماره ٣٢٣: ساده لوحان که مي از خم به مدارا نوشند
شماره ٣٢٤: غافلان رطل گران را به دو دم مي نوشند
شماره ٣٢٥: چون نفس زير فلک دل به هوس راست کند؟
شماره ٣٢٦: ساقي از جامي اگر خاطر ما شاد کند
شماره ٣٢٧: فتنه را چشم سيه مست تو هشيار کند
شماره ٣٢٨: خط شبرنگ چه با آن رخ پرنور کند؟
شماره ٣٢٩: چشم خود خواجه اگر سير به تدبير کند
شماره ٣٣٠: هر دلي را که محبت صدف راز کند
شماره ٣٣١: در صدف چشم محال است گهر باز کند
شماره ٣٣٢: آتش خشم به ياقوت مدارا چه کند؟
شماره ٣٣٣: داغ با سينه ارباب محبت چه کند؟
شماره ٣٣٤: دل نازک به زبان بازي مژگان چه کند؟
شماره ٣٣٥: خرمن صبر به اين برق عنانان چه کند؟
شماره ٣٣٦: سالکان را ز جهان عشق تو بيگانه کند
شماره ٣٣٧: رفع دلتنگي من نشأه صهبا نکند
شماره ٣٣٨: مکث لب تشنه ديدار به جنت نکند
شماره ٣٣٩: غم محال است که تدبير دل من نکند
شماره ٣٤٠: چرخ هرچند دل اهل هنر را شکند
شماره ٣٤١: دست تاک از اثر نشأه صهباست بلند
شماره ٣٤٢: رتبه خط تو بالغ نظران مي دانند
شماره ٣٤٣: ياد رويش نه چراغي است که خاموش کنند
شماره ٣٤٤: درد را سوختگان تو به درمان ندهند
شماره ٣٤٥: کاهلاني که درين ره به هوس مي آيند
شماره ٣٤٦: چه بهشتي است که آن بند قبا بگشايند
شماره ٣٤٧: دانه از سينه خود مرغ نظر مي چيند
شماره ٣٤٨: هرچه دريافت کليم از نظر بينا بود
شماره ٣٤٩: هرکه خامش شود از حادثه آزاد بود
شماره ٣٥٠: دل اهل نظر آن به که گرفتار بود
شماره ٣٥١: تا به کي مردم چشمم هدف خار بود؟
شماره ٣٥٢: عشق لب تشنه بدمستي اظهار بود
شماره ٣٥٣: تا خيال لب لعل تو مرا در سر بود
شماره ٣٥٤: دار هر چند به ظاهر ز ثمر عور بود
شماره ٣٥٥: چشمه زمزم ما تيغ تو بيباک بود
شماره ٣٥٦: دانه خال تو روزي که مرا در دل بود
شماره ٣٥٧: مي روشن گهران چهره گلفام بود
شماره ٣٥٨: دست و دامن چه سزاوار عطاي تو بود؟
شماره ٣٥٩: تا حيا سرمه کش نرگس جادوي تو بود
شماره ٣٦٠: ياد آن عهد که دل در خم گيسوي تو بود
شماره ٣٦١: حاصل عمر زخود بيخبران آه بود
شماره ٣٦٢: هرچه ديديم درين باغ، نديدن به بود
شماره ٣٦٣: خانه دل به صفا از نظر بسته بود
شماره ٣٦٤: باغ در بسته ما ديده پوشيده بود
شماره ٣٦٥: لب لعل تو همان تلخ زبان است که بود
شماره ٣٦٦: دل خالي ز هوس خلوت جانانه بود
شماره ٣٦٧: شب که روي تو ز مي در عرق افشاني بود
شماره ٣٦٨: دل ديوانه من قابل زنجير نبود
شماره ٣٦٩: باشد ايمن ز زوال آن که کمالش نبود
شماره ٣٧٠: باد را راه در آن طره پيچان نبود
شماره ٣٧١: مکن از بخت شکايت که وبالش مي بود
شماره ٣٧٢: در خيالم اگر آن زلف پريشان مي بود
شماره ٣٧٣: نيست غير از دل خود روزي مهمان وجود
شماره ٣٧٤: مي شود آب روان چون به رگ تاک رود
شماره ٣٧٥: ياد آن جلوه مستانه کي از دل برود؟
شماره ٣٧٦: هرکه پوشد نظر از کام به منزل برود
شماره ٣٧٧: دل آگاه به هر شورشي از جا نرود
شماره ٣٧٨: عارف از راه به سجاده تقوي نرود
شماره ٣٧٩: پند ناصح به جنون من افگار افزود
شماره ٣٨٠: رفت در خلوت مينا گل و بلبل آسود
شماره ٣٨١: جگر تشنه محال است که سيراب شود
شماره ٣٨٢: از ملامت دل روشن گهران شاد شود
شماره ٣٨٣: طايري را که به دام تو گرفتار شود
شماره ٣٨٤: گل رخسار تو هرجا که نمودار شود
شماره ٣٨٥: کل به خون غوطه خورد جزو چو افگار شود
شماره ٣٨٦: چه بهشتي است که دستم کمر يار شود
شماره ٣٨٧: کي بود دل به سر کوي تو سيار شود؟
شماره ٣٨٨: نيست ممکن دل ازان جان جهان سير شود
شماره ٣٨٩: شوق را صبر محال است عنانگير شود
شماره ٣٩٠: از رياضت دل اگر آينه پرداز شود
شماره ٣٩١: خط ازان صفحه رخسار سخنساز شود
شماره ٣٩٢: گل بي خار درين غمکده کم سبز شود
شماره ٣٩٣: گوهري نيست سخنهاش که از گوش شود
شماره ٣٩٤: از نظر دورکي آن خط بناگوش شود؟
شماره ٣٩٥: باده در شيشه و پيمانه من سنگ شود
شماره ٣٩٦: حرص را تشنگي افزون به زر و مال شود
شماره ٣٩٧: باده کو تا به من آن تلخ زبان رام شود؟
شماره ٣٩٨: اگر از همسفران پيشتر افتم چه شود؟
شماره ٣٩٩: گر ز رخسار شوي باغ و بهارم چه شود؟
شماره ٤٠٠: در سر زلف تو مجنون دل فرزانه شود
شماره ٤٠١: راه مقصود طي از آبله پا نشود
شماره ٤٠٢: مانع شور جنون سلسله پا نشود
شماره ٤٠٣: چهره شوخ به يک رنگ مصور نشود
شماره ٤٠٤: چون ز خط صفحه رخسار تو ضايع نشود؟
شماره ٤٠٥: دل عاشق تهي از اشک دمادم نشود
شماره ٤٠٦: عشق را پرده ناموس نگهبان نشود
شماره ٤٠٧: سر آشفته ز دستار بسامان نشود
شماره ٤٠٨: حسن را حلقه خط مانع رفتن نشود
شماره ٤٠٩: به سخن دعوي بي اصل مبرهن نشود
شماره ٤١٠: مانع گرمروان ساعت سنگين نشود
شماره ٤١١: تن حجاب سفر جان هوايي نشود
شماره ٤١٢: هرکه گفتار صواب از سر غفلت شنود
شماره ٤١٣: عاشق دلشده هرچند که آواز دهد
شماره ٤١٤: دل ما سلطنت فقر به سامان ندهد
شماره ٤١٥: حسن از ديدن خود بر سر بيداد آيد
شماره ٤١٦: بس که در سينه من تير پي تير آيد
شماره ٤١٧: بر سر حرف، گر آن چشم فسون ساز آيد
شماره ٤١٨: بي خبر از در من يار مگر باز آيد
شماره ٤١٩: چشم دارم که مه نو سفرم باز آيد
شماره ٤٢٠: چون قلم بر سر غمنامه هجران آيد
شماره ٤٢١: بوي دل از نفس باد صبا مي آيد
شماره ٤٢٢: حسن در پرده نيرنگ چرا مي آيد؟
شماره ٤٢٣: به کف شعله اگر نقد شرر مي آيد
شماره ٤٢٤: سرخوش از صحبت ارباب هوس مي آيد
شماره ٤٢٥: چشم آيينه گر از خواب بهم مي آيد
شماره ٤٢٦: از لب خلق دم باد خزان مي آيد
شماره ٤٢٧: خانه بر دوش غريبي ز وطن مي آيد
شماره ٤٢٨: کلکم از سير بدخشان سخن مي آيد
شماره ٤٢٩: دلبري از خم گيسوي سخن مي آيد
شماره ٤٣٠: گر خس و خار ز گرداب برون مي آيد
شماره ٤٣١: ناله اي کز دل بيدرد برون مي آيد
شماره ٤٣٢: اگر از سنگ رگ سنگ برون مي آيد
شماره ٤٣٣: خط ز خال لب جانانه برون مي آيد
شماره ٤٣٤: دعوي عشق ز هر بوالهوسي مي آيد
شماره ٤٣٥: آب در ديده پيمانه مي مي آيد
شماره ٤٣٦: چشم پرحرف و لب بوسه ربا مي بايد
شماره ٤٣٧: هر طرف لاله رخي هست، نظر مي بايد
شماره ٤٣٨: سرو بستان حيا غنچه جبين مي بايد
شماره ٤٣٩: عاشق آزرده و محزون و غمين مي بايد
شماره ٤٤٠: از تماشا دل افسرده ما نگشايد
شماره ٤٤١: تا به مژگان نرسد اشک، نظر نگشايد
شماره ٤٤٢: بس که بيماري عشقم به رگ جان پيچيد
شماره ٤٤٣: شوقم از نامه به وصل تو فزونتر گرديد
شماره ٤٤٤: نه همين دل ز سر زلف تو مفتون گرديد
شماره ٤٤٥: درد مي را به من خاک نشين بگذاريد
شماره ٤٤٦: لاله از رشک رخت خون جگر مي گريد
شماره ٤٤٧: چه عجب گر ز بهاران به نوايي نرسيد
شماره ٤٤٨: در جهان کس مي عشرت نتوانست کشيد
شماره ٤٤٩: تا نهال تو قدر از گلشن تقدير کشيد
شماره ٤٥٠: از دل خونشده هرکس که شرابي نکشيد
شماره ٤٥١: حسن آن روز که تشريف حيا مي پوشيد
شماره ٤٥٢: پنبه نبود که شد از سينه افگار سفيد
شماره ٤٥٣: مي خلد بيشتر از تير به دل موي سفيد
شماره ٤٥٤: هرکه آسودگي از عالم امکان جويد
شماره ٤٥٥: غير کي پيش تو پيغام مرا مي گويد؟
شماره ٤٥٦: دست اسباب بگيريد و به سيلاب دهيد
شماره ٤٥٧: خوش بهاري است حريفان نظري بگشاييد
شماره ٤٥٨: خوشا کسي که دل خود به چشم مست تو داد
شماره ٤٥٩: بر آن سرم که بشويم ز ديده نقش سواد
شماره ٤٦٠: ز چشم بد رخ خوب ترا گزند مباد
شماره ٤٦١: گل عذار تو از درد نيمرنگ مباد!
شماره ٤٦٢: به دور لعل تو ياقوت از آب و رنگ افتاد
شماره ٤٦٣: ز روي خشت خم از جوش باده جام افتاد
شماره ٤٦٤: به دست ابروي او چون قضا کمان مي داد
شماره ٤٦٥: من آن نيم که ز درد گران کنم فرياد
شماره ٤٦٦: گذشت از نظرم يار سرگران فرياد
شماره ٤٦٧: فروغ گوهر دل از سر زبان تابد
شماره ٤٦٨: مرا به هر مژه اي اشک بي اثر چسبد
شماره ٤٦٩: به درد و داغ دل بيقرار مي چسبد
شماره ٤٧٠: قبا ز شرم بر آن سيمتن نمي چسبد
شماره ٤٧١: نه موج از دل دريا کرانه مي طلبد
شماره ٤٧٢: شبي ستاره دولت به بام ما افتد
شماره ٤٧٣: اگر نقاب ازان روي دلپسند افتد
شماره ٤٧٤: زخ تو از نگه گرم خوش جلا گردد
شماره ٤٧٥: ز درد و داغ دل تيره خوش جلا گردد
شماره ٤٧٦: دل از سفر ز بد و نيک باخبر گردد
شماره ٤٧٧: ز مي فروغ لب يار بيشتر گردد
شماره ٤٧٨: ز درد و داغ، دل تيره ديده ور گردد
شماره ٤٧٩: ز چهره تو نگه داغدار برگردد
شماره ٤٨٠: تو سعي کن که دلت ساده از رقم گردد
شماره ٤٨١: نسيم گل ز سبکروحيم گران گردد
شماره ٤٨٢: ز کاهلي به نظرها جوان گران گردد
شماره ٤٨٣: ملايمت سپر خصم تندخو گردد
شماره ٤٨٤: ملايمت سپر خصم تندخو گردد
شماره ٤٨٥: ز چهره تو نظرها پرآب مي گردد
شماره ٤٨٦: حجاب پرده چشم پرآب مي گردد
شماره ٤٨٧: خوشا سعادت آن دل که آب مي گردد
شماره ٤٨٨: گل عذار تو بي آب و تاب مي گردد
شماره ٤٨٩: به ديده آب اگر از آفتاب مي گردد
شماره ٤٩٠: به ديده آب اگر از آفتاب مي گردد
شماره ٤٩١: کجا حريص ملول از گزند مي گردد؟
شماره ٤٩٢: سخن ز لعل لبت آبدار مي گردد
شماره ٤٩٣: فلک ز لنگر من باوقار مي گردد
شماره ٤٩٤: مرا دل از قد خم زنگ ناک مي گردد
شماره ٤٩٥: اگر بهانه طفلان تمام مي گردد
شماره ٤٩٦: ز باده چشم تو ظالم رحيم مي گردد
شماره ٤٩٧: سري که در ره او بي کلاه مي گردد
شماره ٤٩٨: ز نوبهار کجا گل شکفته مي گردد؟
شماره ٤٩٩: زمانه ساز به رنگ زمانه مي گردد
شماره ٥٠٠: ملال در دل بي مدعا نمي گردد
شماره ٥٠١: ز مي پرستي خود لاله برنمي گردد
شماره ٥٠٢: دل رميده ملول از سفر نمي گردد
شماره ٥٠٣: نصيب خلق زياد از نعم نمي گردد
شماره ٥٠٤: نمرده، عمر کسي جاودان نمي گردد
شماره ٥٠٥: جهان حيات کسي را ضمان نمي گردد
شماره ٥٠٦: بغير اشک که راه نگاه من بندد
شماره ٥٠٧: ز شکوه گر لبم آن گلعذار مي بندد
شماره ٥٠٨: زبان شکوه ما لعل يار مي بندد
شماره ٥٠٩: کسي که عيب ترا پيش چشم بنگارد
شماره ٥١٠: ترا کسي که به گلگشت بوستان آرد
شماره ٥١١: جز آن دهن که ازو خنده سر برون آرد
شماره ٥١٢: چه غم ز خاطر ما ديدني برون آرد؟
شماره ٥١٣: فروغ ذره به چشم من آب مي آرد
شماره ٥١٤: نظاره لب ميگون خمار مي آرد
شماره ٥١٥: چه نکهت است که باد بهار مي آرد؟
شماره ٥١٦: کجا به حال مرا چاره ساز مي آرد؟
شماره ٥١٧: نشاط عالم فاني ملال مي آرد
شماره ٥١٨: جواب نامه ما را صبا نمي آرد
شماره ٥١٩: چنان کز آن لب خامش عتاب مي بارد
شماره ٥٢٠: طراوتي که ز رخسار يار مي بارد
شماره ٥٢١: درشتي از فلک شيشه رنگ مي بارد
شماره ٥٢٢: درين چمن سرسبز آن برهنه پا دارد
شماره ٥٢٣: کسي که با تو نشد آشنا که را دارد؟
شماره ٥٢٤: اگر چه قامت سرو اعتدال را دارد
شماره ٥٢٥: که مي تواند ازان چشم چشم بردارد؟
شماره ٥٢٦: غريق عشق چه انديشه از خطر دارد؟
شماره ٥٢٧: چه وسعت است که اين بحر پرگهر دارد
شماره ٥٢٨: ز چهره تو بهشت آب و تاب بردارد
شماره ٥٢٩: تمام رس نبود باده اي که کف دارد
شماره ٥٣٠: هنوز نرگس او مستي ازل دارد
شماره ٥٣١: ز نقشهاي غريب آنچه جام جم دارد
شماره ٥٣٢: گلي که از عرق شرم ديده بان دارد
شماره ٥٣٣: کناره گرد خطرهاي بيکران دارد
شماره ٥٣٤: دل رميده ما شکوه از وطن دارد
شماره ٥٣٥: ز خود گسسته چه پرواي آن و اين دارد؟
شماره ٥٣٦: خوشم به باده گلگون که رنگ او دارد
شماره ٥٣٧: همين نه فاخته در سر هواي او دارد
شماره ٥٣٨: چه باده غنچه اين باغ در سبو دارد؟
شماره ٥٣٩: گلي که بلبل ما برگ عيش ازو دارد
شماره ٥٤٠: کسي که دل به خيال تو در گرو دارد
شماره ٥٤١: درين محيط چو غواص هرکه ته دارد
شماره ٥٤٢: شراب روز دل لاله را سيه دارد
شماره ٥٤٣: خوشا کسي که ز عالم کناره اي دارد
شماره ٥٤٤: شکفتگي ز مي ناب تازگي دارد
شماره ٥٤٥: صراحيي که دم صبح قلقلي دارد
شماره ٥٤٦: به سينه هرکه تمناي نوگلي دارد
شماره ٥٤٧: خوش آن که از دو جهان گوشه غمي دارد
شماره ٥٤٨: چه باک حسن ز چشم پر آب مي دارد؟
شماره ٥٤٩: چه باک دانه خال از گزند مي دارد؟
شماره ٥٥٠: سيه دل از غم دنيا خطر نمي دارد
شماره ٥٥١: فسرده دل نفس خونچکان نمي دارد
شماره ٥٥٢: درين بهار به گلزار رفتني دارد
شماره ٥٥٣: ز عشق هرکه به دل داغ روشني دارد
شماره ٥٥٤: عذار نوخط دلدار ديدني دارد
شماره ٥٥٥: قدم به چشم من خاکسار نگذارد
شماره ٥٥٦: به گرد تربت روشندلان دلير مگرد
شماره ٥٥٧: چگونه جان ز تنم هجر سينه تاب برد؟
شماره ٥٥٨: بياض گردن او دست من ز کار برد
شماره ٥٥٩: ز زير تيغ تغافل شکيب من جان برد
شماره ٥٦٠: تو آن نه اي که ره از خود بدر تواني برد
شماره ٥٦١: خوش آن که چون گل ازين باغ خنده رو گذرد
شماره ٥٦٢: فروغ روي تو چون از نقاب مي گذرد
شماره ٥٦٣: مرا به زخم زبان روزگار مي گذرد
شماره ٥٦٤: صباح مستي و شام خمار مي گذرد
شماره ٥٦٥: ترا چه غم که شب ما دراز مي گذرد؟
شماره ٥٦٦: ز خط صفا لب ميگون يار پيدا کرد
شماره ٥٦٧: همين نه چشم مرا روشن آن دلارا کرد
شماره ٥٦٨: ز خط صفاي دگر روي يار پيدا کرد
شماره ٥٦٩: قدح به حوصله ما چه مي تواند کرد؟
شماره ٥٧٠: به اهل عشق نصيحت چه مي تواند کرد؟
شماره ٥٧١: حساب زخم دل ما که مي تواند کرد؟
شماره ٥٧٢: سبکروي که ز سرپا نمي تواند کرد
شماره ٥٧٣: وصال با من خونين جگر چه خواهد کرد؟
شماره ٥٧٤: دميد صبح، هواي شراب بايد کرد
شماره ٥٧٥: رسيد موسم گل ترک کار بايد کرد
شماره ٥٧٦: ز بس که سنگ ملامت فلک به کارم کرد
شماره ٥٧٧: ز خويشتن سفري اختيار خواهم کرد
شماره ٥٧٨: نمي توان ز کرم منع باده خواران کرد
شماره ٥٧٩: شکوفه مغز شعور مرا پريشان کرد
شماره ٥٨٠: نظر بر آن رخ چون آفتاب نتوان کرد
شماره ٥٨١: علاج غم به مي خوشگوار نتوان کرد
شماره ٥٨٢: تلاش بيخبري با شعور نتوان کرد
شماره ٥٨٣: ترا به يوسف مصر اشتباه نتوان کرد
شماره ٥٨٤: مرا ز خويش کي آن غنچه لب جدا مي کرد؟
شماره ٥٨٥: اگر وطن به مقام رضا تواني کرد
شماره ٥٨٦: اگر نشسته سفر چون نظر تواني کرد
شماره ٥٨٧: به خاک راه تو هرکس که جبهه سايي کرد
شماره ٥٨٨: ز رفتن تو دل خاکسار رفت به گرد
شماره ٥٨٩: دل غريب مرا بوي گل بجا آورد
شماره ٥٩٠: دم مسيح دل دردمند ما نخورد
شماره ٥٩١: ز عشق رشته جاني که پيچ و تاب نخورد
شماره ٥٩٢: دل شکسته من درد را دوا گيرد
شماره ٥٩٣: عنان آه چسان جسم ناتوان گيرد؟
شماره ٥٩٤: ز مي مرا تب لرز خمار مي گيرد
شماره ٥٩٥: غزال چشم تو ره بر پلنگ مي گيرد
شماره ٥٩٦: ز ياد عيش مرا سينه زنگ مي گيرد
شماره ٥٩٧: ز ناقصان خرد من کمال مي گيرد
شماره ٥٩٨: ملال در دل آزاده جا نمي گيرد
شماره ٥٩٩: نه پشت پاي بر انديشه مي توانم زد
شماره ٦٠٠: ز کاوش دلم آزار رنگ مي بازد
شماره ٦٠١: به دور حسن تو با گلستان که پردازد؟
شماره ٦٠٢: چو تيغ او به جبين چين جوهر اندازد
شماره ٦٠٣: بهار را چمنت مست رنگ و بو سازد
شماره ٦٠٤: دل مرا نگه گرم يار مي سازد
شماره ٦٠٥: کسي که خرده خود صرف باده مي سازد
شماره ٦٠٦: ز آه من دل سنگين يار مي لرزد
شماره ٦٠٧: دل شکسته عاشق به آه مي لرزد
شماره ٦٠٨: ز شمع شهپر پروانه ها اگر سوزد
شماره ٦٠٩: ز گرمي نگهت آب در گهر سوزد
شماره ٦١٠: نفس به سينه ام از اضطراب مي سوزد
شماره ٦١١: نگه ز ديدن رخسار يار مي سوزد
شماره ٦١٢: مرا ز باده گلگون دماغ مي سوزد
شماره ٦١٣: به روي خوب تو هرکس ز خواب برخيزد
شماره ٦١٤: نگه ز ديده من اشکبار برخيزد
شماره ٦١٥: بغير خط که ز رخسار يار برخيزد
شماره ٦١٦: چه غم ز سينه به ياد وصال برخيزد؟
شماره ٦١٧: ازين بساط کسي شادمانه برخيزد
شماره ٦١٨: ز جلوه تو چو سيلاب الامان خيزد
شماره ٦١٩: به ناله اي ز دل ما چه درد مي خيزد؟
شماره ٦٢٠: هميشه از دل من آه سرد مي خيزد
شماره ٦٢١: به گريه کي ز دل من غبار مي خيزد؟
شماره ٦٢٢: ز جوش نشأه ز مغزم بهار مي خيزد
شماره ٦٢٣: به مي غم از دل افگار برنمي خيزد
شماره ٦٢٤: لبت ز خنده دندان نما گهر ريزد
شماره ٦٢٥: ز جلوه تو دل آسمان فرو ريزد
شماره ٦٢٦: عرق نه از رخ آن گلعذار مي ريزد
شماره ٦٢٧: ز جلوه تو دل روزگار مي ريزد
شماره ٦٢٨: به عارض تو که رنگ نگاه مي ريزد؟
شماره ٦٢٩: فغان ز سينه آسوده محشر انگيزد
شماره ٦٣٠: ترا که روي به خلق است از خدا چه رسد؟
شماره ٦٣١: شراب لعل به آن لعل جانفزا نرسد
شماره ٦٣٢: به گرد گريه من ابر درفشان نرسد
شماره ٦٣٣: ز آه کام دو عالم مرا مهيا شد
شماره ٦٣٤: شکوفه از افق شاخسار پيدا شد
شماره ٦٣٥: ز طرف روي تو خط سياه پيدا شد
شماره ٦٣٦: زخط عذار تو بي آب وتاب خواهد شد
شماره ٦٣٧: اگر چنين سخن ما بلند خواهد شد
شماره ٦٣٨: وفا طلب زجهان فنا نبايد شد
شماره ٦٣٩: به روي گرم تو آيينه تا برابر شد
شماره ٦٤٠: ز باده چهره ساقي جهان ديگر شد
شماره ٦٤١: جنون من ز نسيم بهار کامل شد
شماره ٦٤٢: زچهره ات عرق شرم چشم حيران شد
شماره ٦٤٣: زگريه آينه هر دلي که روشن شد
شماره ٦٤٤: ز برق حسن تو هر خار نخل ايمن شد
شماره ٦٤٥: فغان که وحشي من مانده از رميدن شد
شماره ٦٤٦: زخنده دل به لعب لعل يار مفتون شد
شماره ٦٤٧: رخ بهار ز ته جرعه توگلگون شد
شماره ٦٤٨: خوشم که خرده جان صرف يار جاني شد
شماره ٦٤٩: اگر به بيخبري يار مي تواني شد
شماره ٦٥٠: زصدق اگر نفس صبحگاه خواهي شد
شماره ٦٥١: فغان که هستي ما خرج آشنايي شد
شماره ٦٥٢: به خاک دير جبيني که آشنا باشد
شماره ٦٥٣: خوش است حس که در پرده حيا باشد
شماره ٦٥٤: زخاکساري دل برقرار خودباشد
شماره ٦٥٥: زانقلاب دل آسوده بيشتر باشد
شماره ٦٥٦: خوشا دلي که دراودرد را گذر باشد
شماره ٦٥٧: مرا که سايه خم سايه کمر باشد
شماره ٦٥٨: فروغ گوهر چرخ از جلاي دل باشد
شماره ٦٥٩: مرا جلاي دل از چشم خونفشان باشد
شماره ٦٦٠: زبستگي دل آگاه شادمان باشد
شماره ٦٦١: ز چهره حال دل زار من عيان باشد
شماره ٦٦٢: دل گشاده من گلستان من باشد
شماره ٦٦٣: مرا اميد نشاط از سپهر چون باشد
شماره ٦٦٤: حيات من سخنهاي دلنشين باشد
شماره ٦٦٥: هميشه صاحب طول امل غمين باشد
شماره ٦٦٦: به چشم من گل وخار چمن يکي باشد
شماره ٦٦٧: حضور روي زمين در فتادگي باشد
شماره ٦٦٨: نشاط زنده دلان پايدار مي باشد
شماره ٦٦٩: نشاط لازم نقص عقول مي باشد
شماره ٦٧٠: سبکروان ترا نقش پا نمي باشد
شماره ٦٧١: خوشا کسي که ز خود باخبر نمي باشد
شماره ٦٧٢: به ملک امن رضا شور وشر نمي باشد
شماره ٦٧٣: به زير چرخ دل شادمان نمي باشد
شماره ٦٧٤: کسي به ملک رضا خشمگين نمي باشد
شماره ٦٧٥: ز کلک تازه من شعر تر نمي گسلد
شماره ٦٧٦: دلم بجا زتماشاي دلنوازآمد
شماره ٦٧٧: نه هرکه خواجه شود بنده پروري داند
شماره ٦٧٨: نه هر سخن نشناسي سخنوري داند
شماره ٦٧٩: کريم اوست که خود را بخيل مي داند
شماره ٦٨٠: دليل راه کج از مستقيم مي داند
شماره ٦٨١: قد تو سرو چمن را پياده مي داند
شماره ٦٨٢: چنان که حسن ترا هيچ کس نمي داند
شماره ٦٨٣: دهان تنگ تو هرخرده دان نمي داند
شماره ٦٨٤: کجاست مي که مرا شيرگير گرداند
شماره ٦٨٥: کمند زلف تو خود را به آفتاب رساند
شماره ٦٨٦: خط تو سلسله خود به مشک ناب رساند
شماره ٦٨٧: مرا شکستگي پا به آن جناب رساند
شماره ٦٨٨: ز حرف بر لب شيرين او اثرماند
شماره ٦٨٩: به زير چرخ مقوس که جاودان ماند
شماره ٦٩٠: اثر ز همت مستانه در شراب نماند
شماره ٦٩١: خزان رسيد وگل افشاني بهار نماند
شماره ٦٩٢: بهار رفت وگل افشاني دماغ نماند
شماره ٦٩٣: نه گل نه لاله درين خارزار مي ماند
شماره ٦٩٤: فلک به آبله خار ديده مي ماند
شماره ٦٩٥: سخن غريب چو شد در وطن نمي ماند
شماره ٦٩٦: زخنده تو گره در دلي نمي ماند
شماره ٦٩٧: موحدان که به ليل ونهار ساخته اند
شماره ٦٩٨: سبکروان به زميني که پاگذاشته اند
شماره ٦٩٩: سبکروان ز خم آسمان برآمده اند
شماره ٧٠٠: فسردگان که اسير جهان اسبابند
شماره ٧٠١: سزد که خرده جان را کند نثار سپند
شماره ٧٠٢: چه ديده است در آن آتشين عذار سپند
شماره ٧٠٣: فسردگان که طلسم وجود نشکستند
شماره ٧٠٤: خوش آن کسان که دردل برآرزو بستند
شماره ٧٠٥: سحر که چهره خورشيد را به خون شستند
شماره ٧٠٦: هزار نقش مخالف به کار ما کردند
شماره ٧٠٧: سبکروان که طلبکار يار مي گردند
شماره ٧٠٨: اگر ز چهره داغم نقاب بردارند
شماره ٧٠٩: کسان که جانب هم را نگه مي دارند
شماره ٧١٠: سمنبران که به لب آبدار چون گهرند
شماره ٧١١: به بحر چون صدف آنان که گوش هوش برند
شماره ٧١٢: سبکروان ز غم روزگار بيخبرند
شماره ٧١٣: خوش آن گروه که مست بيان يکديگرند
شماره ٧١٤: مرا اگر چه کم از خاک راه مي گيرند
شماره ٧١٥: سخنوران که درين بوستان نوا سازند
شماره ٧١٦: خوش آن گروه که تن راز عشق جان سازند
شماره ٧١٧: درين رياض دلي را که آب مي سازند
شماره ٧١٨: چو حلقه بر در دل شوق اصفهان بزند
شماره ٧١٩: چرا به خلدبرين از خدا شوي خرسند
شماره ٧٢٠: ز خود برآمدگان رستگار مي باشند
شماره ٧٢١: در آن مقام که شاهي به هر گدا بخشند
شماره ٧٢٢: ترا ز عالم عبرت اگر نظر بخشند
شماره ٧٢٣: چه نعمتي است به من قرب آن دهن بخشند
شماره ٧٢٤: چگونه باده عرفان جماعتي نوشند
شماره ٧٢٥: بتان که خون شهيدان چو آب مي نوشند
شماره ٧٢٦: دلي که آتش روي تواش کباب کند
شماره ٧٢٧: چو در پياله رنجش مي عتاب کند
شماره ٧٢٨: ز درد چهره محال است مرد زرد کند
شماره ٧٢٩: فغان چه با دل سنگين آن نگار کند
شماره ٧٣٠: چو عشق دشمن جان شد حذر چه کار کند
شماره ٧٣١: اگر نه چشم من آن دلنواز باز کند
شماره ٧٣٢: جمال را نگه تلخ او جلال کند
شماره ٧٣٣: اجل چه کار به جانهاي با کمال کند
شماره ٧٣٤: به هر چمن قد موزون او خرام کند
شماره ٧٣٥: نقاب چهره چو آن زلف مشکفام کند
شماره ٧٣٦: لبش به خنده دل غنچه را دونيم کن
شماره ٧٣٧: نسيم صبح به آن طره دوتا چه کند
شماره ٧٣٨: سخن به مردم افسرده دل اثر چه کند
شماره ٧٣٩: بهار و باغ به دلهاي آتشين چه کند
شماره ٧٤٠: اگر به قامت رعناي او نظاره کند
شماره ٧٤١: دماغ سوختگان را شراب تازه کند
شماره ٧٤٢: کجا مرا مي گلگون دماغ تازه کند
شماره ٧٤٣: کسي برون سرازين بحربيکرانه کند
شماره ٧٤٤: سپهر نيک وبد از يکدگر جدا نکند
شماره ٧٤٥: سخن طراز چرا مهر برزبان نکند
شماره ٧٤٦: خوشا کسي که به دامان خود قدم شکند
شماره ٧٤٧: مرا هميشه دل از وصل يار مي شکند
شماره ٧٤٨: ترانه هاي جهان گرچه مختلف رنگند
شماره ٧٤٩: ز دل نگشت مرا آه سينه تاب بلند
شماره ٧٥٠: سپند خال لبت آتشين عذارانند
شماره ٧٥١: نظر لباس پرستان به مال و جاه کنند
شماره ٧٥٢: خوش آن کسان که به منت نظر جلا ندهند
شماره ٧٥٣: به هر فسرده لب خشک وچشم تر ندهند
شماره ٧٥٤: مکن ملاحظه ازآهم اي بهشت وجود
شماره ٧٥٥: خطي که گرد رخ او ز مشک ناب بود
شماره ٧٥٦: حقوق خدمت اگر در حساب خواهد بود
شماره ٧٥٧: ترا اگر به نياز احتياج خواهد بود
شماره ٧٥٨: مرا که بستگي قفل از کليد بود
شماره ٧٥٩: فروغ ماه محال است پايدار بود
شماره ٧٦٠: عرق به پاکي گوهر کجا چو باده بود
شماره ٧٦١: ز خانه مست برون آن نگار آمده بود
شماره ٧٦٢: اگر چه روي من از درد زعفراني بود
شماره ٧٦٣: اسير جبه ودستار چند خواهي بود
شماره ٧٦٤: اگر چه ديده به خواب از صداي آب رود
شماره ٧٦٥: خوش آن که ز آتش تب شعله اثر برود
شماره ٧٦٦: به گريه نقطه خال تو از نظر نرود
شماره ٧٦٧: به چاره سوز محبت ز جان برون نرود
شماره ٧٦٨: به تيغ از سر بي مغز آرزو نرود
شماره ٧٦٩: مباد اهل عمل بيخود از شراب شود
شماره ٧٧٠: ز اتحاد کجا عشق کامياب شود
شماره ٧٧١: رخ تو در دل شبها اگر سفيد شود
شماره ٧٧٢: کسي که کشته آن تيغ آبدار شود
شماره ٧٧٣: دل فسرده ز داغ آتشين عذار شود
شماره ٧٧٤: اگر کسي متوسل به چاره ساز شود
شماره ٧٧٥: سري که خالي از انديشه محال شود
شماره ٧٧٦: غبار معصيت از عفو پايمال شود
شماره ٧٧٧: گرسنه چشم کجا سير از نوال شود
شماره ٧٧٨: چه حاجت است دعا دل چو بي اراده شود
شماره ٧٧٩: چو غنچه هر که درين گلستان گشاده شود
شماره ٧٨٠: شکوه بحر ز امواج آشکاره شود
شماره ٧٨١: به چشم شوخ رگ خواب تازيانه شود
شماره ٧٨٢: اسير عشق تو دلتنگ از الم نشود
شماره ٧٨٣: ز وصل شوق دل داغدار کم نشود
شماره ٧٨٤: خوش آن زمان که در آيي ز در شراب آلود
شماره ٧٨٥: سواد شب دل شب زنده دار مي خواهد
شماره ٧٨٦: به درد هر که برآيد دوا نمي خواهد
شماره ٧٨٧: دل رميده ما بال وپرنمي خواهد
شماره ٧٨٨: ز آفتاب اگر خلق چشم آب دهد
شماره ٧٨٩: چرا شراب به زاهد کسي به زور دهد
شماره ٧٩٠: ستم به عهد تو از چرخ کس نشان ندهد
شماره ٧٩١: به صبر مشکل عالم تمام بگشايد
شماره ٧٩٢: مرا به ميکده هر کس که راه بنمايد
شماره ٧٩٣: عرق چو بر رخت از گرمي شراب آيد
شماره ٧٩٤: اگر کلام نه از آسمان فرود آيد
شماره ٧٩٥: اگر به پيرهن گل وگلاب باز آيد
شماره ٧٩٦: ز هر نوا دل عشاق کي به جوش آيد
شماره ٧٩٧: مرا تعجب ازان پر حجاب مي آيد
شماره ٧٩٨: مرا تعجب ازان پر حجاب مي آيد
شماره ٧٩٩: چنان که گل به سر شاخسار مي آيد
شماره ٨٠٠: ز خود برآ که نسيم بهار مي آيد
درباره نوسخن