شماره ١٦٨: خضر اگر چاشني تيغ شهادت مي کرد

خضر اگر چاشني تيغ شهادت مي کرد
ز آب حيوان به لب خشک قناعت مي کرد
کشتي حوصله طوفاني شبنم مي شد
گل اگر از رخ او کسب طراوت مي کرد
مي شد از غيرت آيينه دل عاشق آب
خوبي معني اگر جلوه به صورت مي کرد
اين زمان ناز هما مي کشد از سايه جغد
بي نيازي که دو صد ناز به دولت مي کرد
اين که در کوي تو دل رنگ اقامت مي ريخت
کاش بر ريگ روان طرح عمارت مي کرد
صفحه روي ترا ديد و ورق برگرداند
ساده لوحي که به من دوش نصيحت مي کرد
پيشتر زان که دهد خامه به دستش استاد
الف قامت او مشق قيامت مي کرد
بي لب لعل تو صائب المي داشت که گل
در نظر جلوه خميازه حسرت مي کرد