شماره ٤٩٢: سخن ز لعل لبت آبدار مي گردد

سخن ز لعل لبت آبدار مي گردد
ز روي گرم تو شبنم شراب مي گردد
اگر به آب رسانم بناي ميکده را
همان سرم چو حباب از خمار مي گردد
خراب صاف ضميران کنج ميکده ام
ز دود آينه شان بي غبار مي گردد
چگونه خراب تواند فکند بستر ناز؟
درون پرده چشمي که خار مي گردد
که کرد شعله گستاخ را به چوب، ادب؟
عبث مودب منصور، دار مي گردد
گهر که چشم و چراغ دکان امکان است
به نيم ناز خريدار، خوار مي گردد
ز بس که پاک سرشت اوفتاده ام صائب
گهر ز پاکي من شرمسار مي گردد