شماره ٥٤٥: صراحيي که دم صبح قلقلي دارد

صراحيي که دم صبح قلقلي دارد
چو بلبلي است که مد نظر گلي دارد
زبان شانه ز وصفش به يکديگر پيچيد
کجا بهشت چو آن زلف سنبلي دارد؟
سرم ز شعله سودا چو دود مي نگرد
مگر دلم سر پيوند کاکلي دارد؟
ز حال صائب و نوميديش چه مي پرسي
نمي رسد به تو دستش، توکلي دارد