شماره ٤٥٥: غير کي پيش تو پيغام مرا مي گويد؟

غير کي پيش تو پيغام مرا مي گويد؟
غرض آلود کجا حرف بجا مي گويد؟
وعده هايي که ز عشاق نهان مي داري
يک به يک را گره بند قبا مي گويد
باده تلخ کجا، حوصله مور کجا؟
به دو دشنام دگر غير دعا مي گويد
صحبت خوش نفسان مي برد از دل تنگي
غنچه درد دل خود را به صبا مي گويد
گوش ناز تو گران است، وگرنه سر زلف
موبمو حال پريشان مرا مي گويد
پر ز پنبه است ترا گوش چو مينا، ورنه
همه شب پير خرابات صلا مي گويد
جمع کن خاطر از آيينه که آن روشندل
آنچه در روي تو گويد ز قفا مي گويد
تو گرانخواب همان مي روي از راه برون
جرس قافله هرچند درآ مي گويد
گر به محراب دو ابروي تو اندازد چشم
بت پرست از ته دل نام خدا مي گويد
اگر اقبال کني، حال من سوخته را
خط جدا، خال جدا، زلف جدا مي گويد
برندارم سر خود از قدم او صائب
هرکه بي پرده به من عيب مرا مي گويد