شماره ١٨١: قدم از صدق درين مرحله مي بايد زد

قدم از صدق درين مرحله مي بايد زد
مي لعل از قدح آبله مي بايد زد
مي شود دانه انگور به مهلت مي ناب
مهر طاقت به لب پر گله مي بايد زد
فرض عين است بر آزاده روان عزت خار
قطره با چشم درين مرحله مي بايد زد
سوخت هرکس پي ما سوخته جانان برداشت
آب بر آتش اين قافله مي بايد زد
نيست جز پيچ و خم اين مرحله را راه دگر
دست مردانه درين سلسله مي بايد زد
مي شود بزم مي از لنگر تمکين بي ذوق
باده با مردم بي حوصله مي بايد زد
صائب از خار به تعجيل گذشتن ستم است
همه را بر محک آبله مي بايد زد