شماره ٣١٧: بد درونان که به همواري ظاهر سمرند

بد درونان که به همواري ظاهر سمرند
همه چون آب تنک، پرده سنگ خطرند
دستگيري نتوان داشت توقع ز غريق
اهل دنيا همه درمانده تر از يکدگرند
نه همين سبزه درين راهگذر پامال است
بيشتر تيغ زبانان جهان پي سپرند
عمر جاويد خضر را به نظر مي آرند
آه ازين مردم عالم که چه کوته نظرند!
يک حباب است سپهر از قدح لبريزش
زان مي ناب که صاحب نظران بيخبرند
نيست از جانب معشوق حجابي صائب
اينقدر هست که دلباختگان بيجگرند