شماره ٥٧١: حساب زخم دل ما که مي تواند کرد؟

حساب زخم دل ما که مي تواند کرد؟
شمار موجه دريا که مي تواند کرد؟
ستاره هاي فلک را شمردن آسان است
حساب داغ دل ما که مي تواند کرد؟
اگر نه سبحه ريگ روان به دست افتد
شمار آبله پا که مي تواند کرد؟
خمار من لب ميگون يار مي شکند
مرا شکفته به صهبا که مي تواند کرد؟
توان به ديده خورشيد رفت چون شبنم
نظر بر آن رخ زيبا که مي تواند کرد؟
نگاه حوصله سوزست و خنده هوش ربا
ترا دلير تماشا که مي تواند کرد؟
مگر ز چشم غزالان سواد برداريم
نظر به نرگس ليلي که مي تواند کرد؟
عنان سير تو چون مي به دست خودرايي است
ترا به وعده تقاضا که مي تواند کرد؟
اگر به شيشه کند خون من سپهر کبود
ميانجي مي و مينا که مي تواند کرد؟
مگر کرشمه توفيق خضر راه شود
وگرنه توبه ز صهبا که مي تواند کرد؟
توان به آتش خورشيد آب زد صائب
علاج آتش سودا که مي تواند کرد؟
گذاشتيم چمن را به بلبلان صائب
به اين گروه مدارا که مي تواند کرد؟