شماره ٤٦٩: به درد و داغ دل بيقرار مي چسبد

به درد و داغ دل بيقرار مي چسبد
شرر به سوخته بي اختيار مي چسبد
نصيب صافدلان از جهان تماشايي است
کجا به آينه نقش و نگار مي چسبد؟
ازان ز باغ برون سرو من نمي آيد
که گل به دامن او همچو خار مي چسبد
به روي آب بود نعل نقش در آتش
چسان به دست بلورين نگار مي چسبد؟
لباس فقر به بالاي اهل دل صائب
چو داغ بر جگر لاله زار مي چسبد