شماره ٨٩: دل سنگين ترا هر که به انصاف آرد

دل سنگين ترا هر که به انصاف آرد
مي تواند به توجه پري از قاف آرد
هر که در پرده خورد خون جگر همچو غزال
اي بسا نافه سربسته که از ناف آرد
هرکه چون بحر تواند گهر از لب ريزد
به لب خود چه ضرورست کف لاف آرد؟
عشق پاک آينه چهره معشوق بود
مهر را صبح برون از نفس صاف آرد
بي اجل ياد کسي خلق به نيکي نکنند
مرگ اين طايفه را بر سر انصاف آرد
غنچه مي داشت اگر درد سخن، مي بايست
بلبلان را به سراپرده الطاف آرد
صائب از کلک شکربار دل عالم برد
طوطيان را نتوانست به انصاف آرد