شماره ٧٦٠: عرق به پاکي گوهر کجا چو باده بود

عرق به پاکي گوهر کجا چو باده بود
حرامزاده کجا چون حلالزاده بود
حضور دل نشود با گشاده رويي جمع
که شاهراه حوادث در گشاده بود
شود به عالم صورت روان هر که اسير
چو آب آينه پيوسته ايستاده بود
کف گشاده محال است زير دست شود
که گل به شاخ سوارست اگر پياده بود
چنان که خانه ز گلجام مي شود روشن
صفاي خانه دلها ز جام باده بود
حضور اگر طلبي بي اراده شو صائب
که آرميده بود هرکه بي اراده بود