شماره ٣٥: مقام بوسه لب زان عارض سيراب مي جويد

مقام بوسه لب زان عارض سيراب مي جويد
فغان کاين بي بصيرت در حرم محراب مي جويد
مشو غافل زفيض خاکساري در برومندي
که ريحان از سفال تشنه اينجا آب مي جويد
در دل بر رخ هر کس که نگشودند چون زاهد
گشايش از در پوشيده محراب مي جويد
دل از مه طلعتان جمعيت خاطر طمع دارد
کتان ساده دل شيرازه از مهتاب مي جويد
جهان را عشق عالمسوز اگر بر يکدگر سوزد
که خون شبنم از خورشيد عالمتاب مي جويد؟
وصال از عهده بيتابي دل برنمي آيد
که در دريا به چندين بال ماهي آب مي جويد
زياران لباسي هر که دلسوزي طمع دارد
زخامي اخگر از خاکستر سنجاب مي جويد
قناعت کن به آب خشک ازين دريا که هر ماهي
که از جان سير گردد طعمه از قلاب مي جويد
زشوق تيغش از خاک شهيدان العطش خيزد
که هر کس تشنه خوابد آب را در خواب مي جويد
شکيب و صبر صائب هر که از عاشق طمع دارد
زبرق آهستگي، خودداري از سيلاب مي جويد