شماره ٣٧٨: عارف از راه به سجاده تقوي نرود

عارف از راه به سجاده تقوي نرود
تيغ بر کف به سر منبر دعوي نرود
با سيه دل يد بيضا چه تواند کردن؟
زنگ کفر از دل فرعون به موسي نرود
سطحيان چون به ته کار توانند رسيد؟
صورت از خاطر آيينه به معني نرود
خضر از رهزني موج سراب آسوده است
دل آگاه به دنبال تمني نرود
در بيابان نتوان زاد ز همراهان خواست
واي برآن که پي توشه عقبي نرود
تشنه ميکده از جام نگردد سيراب
به غزال از دل من حسرت ليلي نرود
دل نفس بيهده سوزد به صفاکاري جسم
زنگ از سرو به خاکستر قمري نرود
صائب آيد ز پيش نعمت دنيا بي خواست
طالب رزق اگر از پي دنيي نرود