شماره ٩٥: عاشق از طعنه اغيار چه پروا دارد؟

عاشق از طعنه اغيار چه پروا دارد؟
آتش از سرزنش خار چه پروا دارد؟
سنگ را سرمه کند نقش پي گر مروان
پاي مجنون ز خس و خار چه پروا دارد؟
سخن سرد نسيم جگر سوخته است
از نصيحت دل افگار چه پروا دارد؟
بوي خون سنگ ره بيجگران مي گردد
سيل از وادي خونخوار چه پروا دارد؟
سر مژگان تو در کاوش دل بي پرواست
نيشتر از رگ بيمار چه پروا دارد؟
دامن تر نکند تيره دل روشن را
تيغ خورشيد ز زنگار چه پروا دارد؟
سخن تلخ شراب است جگرداران را
صائب از طعنه اغيار چه پروا دارد؟