شماره ٣٨٥: کل به خون غوطه خورد جزو چو افگار شود

کل به خون غوطه خورد جزو چو افگار شود
دايه پرهيز کند طفل چو بيمار شود
باده گر آب حيات است به اندازه خوش است
خون چو بسيار شود نشتر آزار شود
از پريشان نظري بس که دلم مجروح است
زنگ بر آينه ام مرهم زنگار شود
هرکجا پرده ز روي تو فتد، بر شبنم
دامن لاله و گل بستر بيمار شود
دست در دامن مطلب همه جا سير کند
هرکه در راه طلب قافله سالار شود
عندليبان نفس بيهده اي مي سوزند
اين نه کاري است که از پيش به گفتار شود
کار چون راست به تدبير نيايد صائب
مي برم رشک بر آن دست که از کار شود