شماره ٨٠: دل هرکس که مقيد به هوس مي گردد

دل هرکس که مقيد به هوس مي گردد
عنکبوتي است که عاجز ز مگس مي گردد
چون شرر سر به هوا دل ز هوس مي گردد
شعله سرکش ز هواداري خس مي گردد
مي شود دل ز پريشان سخني زير و زبر
جمع اوراق دل از پاس نفس مي گردد
بر دل از بيخبري خانه تن گلزارست
بلبل مست خمش کي به قفس مي گردد؟
حسن بي شرم رود زود به تاراج هوس
شهد بي پرده چو شد خرج مگس مي گردد
داد هرکس که عنان دل خود را به هوس
دربدر همچو سگ هرزه مرس مي گردد
از هوس سر به هوا شد دل آسوده ما
شعله سرکش ز هواداري خس مي گردد
خال را مي کند از حلقه بگوشان خط سبز
عاقبت دزد گرفتار عسس مي گردد
نامرادي مده از دست که پرگار سپهر
دو سه دوري به مراد همه کس مي گردد
بر دل تنگ اگر ناله چنين زور آرد
آخر اين بيضه فولاد جرس مي گردد
عجز آنجا که کند قدرت خود را ظاهر
برق عاجز ز عنانداري خس مي گردد
هرکه را سينه شد از صدق مصفا صائب
زندگي بخش جهاني به نفس مي گردد