شماره ٩٤: مي در آن لعل گهربار تماشا دارد

مي در آن لعل گهربار تماشا دارد
آب در گوهر شهوار تماشا دارد
گر چه در آينه جوهر ننمايد خود را
خط بر آن صفحه رخسار تماشا دارد
هر دم از شرم رخش روي دگر مي سازد
گل بر آن گوشه دستار تماشا دارد
ماه هرچند خوش آينده نباشد در روز
حسن مهتابي دلدار تماشا دارد
خوش بود صحبت آيينه و سيماب به هم
عرق شرم و رخ يار تماشا دارد
زخم و داغ است که مستانه به هم مي جوشند
لاله زار دل افگار تماشا دارد
جوش مي را به پريخانه خم بايد ديد
سيل در سينه کهسار تماشا دارد
آب شد تيشه فرهاد ز تردستي ما
کار با غيرت همکار تماشا دارد
در ته زلف کند جلوه ديگر رخسار
دل شب عالم انوار تماشا دارد
هر کجا لاله رخان سيل ذقن جلوه دهند
اضطراب دل بيمار تماشا دارد
سخن از رخنه دل روي نمايد صائب
از قلم دعوي گفتار تماشا دارد