شماره ٥٣٦: خوشم به باده گلگون که رنگ او دارد

خوشم به باده گلگون که رنگ او دارد
رگي ز تلخي آن يار تندخو دارد
سر بريده شبنم به آفتاب رسيد
همان اميد مرا گرم جستجو دارد
چگونه جلوه کند آفتاب يکرنگي؟
درين زمانه که آيينه پشت و رو دارد
همين نه گردن شيطان ز کبر دارد طوق
به هر که بنگري اين طوق در گلو دارد
ز بوي ياسمن يأس مغز من تازه است
گل اميد ندانسته ام چو بو دارد
ز لاله زار شهادت قدم برون مگذار
بغير تيغ که آبي دگر به جو دارد؟
مجوي سر خط آزادي از فلک صائب
که خود ز کاهکشان طوق در گلو دارد