شماره ٤٢٧: خانه بر دوش غريبي ز وطن مي آيد

خانه بر دوش غريبي ز وطن مي آيد
رو خراشيده عقيقي به يمن مي آيد
آنچه بر زلف اياز از دهن تيغ نرفت
از حسودان به سر زلف سخن مي آيد
حرم عصمت يوسف چه نشاط انگيزست
طفل يکروزه در آنجا به سخن مي آيد
خاطرش آينه برگ خزان مي گردد
هرکه بي باده گلگون به چمن مي آيد
رخت هستي نگشود از دل ما بند ملال
اين گشاد از يد بيضاي کفن مي آيد
صدف از اشک گهر دامن دريا گردد
هر کجا خامه صائب به سخن مي آيد