شماره ٣٤١: دست تاک از اثر نشأه صهباست بلند

دست تاک از اثر نشأه صهباست بلند
اين رگ ابر ز سرچشمه ميناست بلند
محمل ليلي ازين باديه چون برق گذشت
همچنان گردن آهو به تماشاست بلند
سطري از دفتر سرگشتگي مجنون است
گردبادي که ازين دامن صحراست بلند
جرأت خصم شود از سپر عجز افزون
خار از افتادگي آبله پاست بلند
با تو خورشيد فلک يوسف چاهي باشد
پايه حسن تو بنگر چه قدرهاست بلند
گرد کلفت چه خيال است کند قامت راست؟
در حريمي که کله گوشه ميناست بلند
به تماشاي سر زلف نخواهي پرداخت
گر بداني که چه مقدار شب ماست بلند
جاي رحم است نه غيرت، که بود شاهد عجز
دست هرکس که درين قلزم خضر است بلند
دست بي حاصل ما صائب اگر کوتاه است
دامن دولت آن زلف چليپاست بلند