شماره ٢٦٤: دل پيران کهنسال غمين مي باشد

دل پيران کهنسال غمين مي باشد
قامت خم شده را داغ نگين مي باشد
در دل هرکه بود خرده رازي مستور
همچو درياي گهر تلخ جبين مي باشد
از لب ساغر مي راز تراوش نکند
ساکن کوي خرابات امين مي باشد
ياد رخسار تو هم آتش بي زنهارست
رتبه حسن گلوسوز همين مي باشد
خال در کنج لب و گوشه چشم است مقيم
دزد پيوسته طلبکار کمين مي باشد
دهن خويش مکن باز به دريا صائب
که غذاي صدف از در ثمين مي باشد