شماره ٣٤٤: درد را سوختگان تو به درمان ندهند

درد را سوختگان تو به درمان ندهند
جگر تشنه به سرچشمه حيوان ندهند
بيقراران تو چون دامن صحرا گيرند
خار را فرصت گيرايي دامان ندهند
علم رسمي ورق سينه سيه ساختن است
عارفان کودک خود را به دبستان ندهند
روزگاري است که بي پاي ملخ، نزديکان
مور را راه سخن پيش سليمان ندهند
تا درين باغ چو شبنم نشود آب دلت
ره به سرچشمه خورشيد درخشان ندهند
اين چه رسمي است که ارباب سخاوت صائب
به کسي تا دل خود را نخورد نان ندهند