شماره ٢٩٩: داروي بيهشي از جام صفاتم دادند

داروي بيهشي از جام صفاتم دادند
سرمه خامشي از نقطه ذاتم دادند
گرد راه عدم از خويش نيفشانده هنوز
تنگ چشمان حوادث به براتم دادند
منم آن رهرو لب تشنه که از صدق طلب
هم ز تبخاله خود آب حياتم دادند
گرچه از عشق کشيدند به صد بند مرا
از گرفتاري ايام نجاتم دادند
آخر کار من و بيد تهيدست يکي است
که پس از خشک شدن آب نباتم دادند
چشم بر هرچه درين باغ گشودم صائب
ياد ازان دلبر شيرين حرکاتم دادند