شماره ٥٩: هرکه باريک شد از فکر، سخنور گردد

هرکه باريک شد از فکر، سخنور گردد
رشته شيرازه جمعيت گوهر گردد
بيش ازين تاب ندارم، به جنون خواهم زد
شانه تا چند در آن زلف، سراسر گردد؟
ديدنش مي برد از هوش نظر بازان را
ديده هرکه ز روي تو منور گردد
حسن در هر نظري جلوه ديگر دارد
سخن تازه محال است مکرر گردد
صحبت زنده دلان جو که گرانقدر شود
آب بي قيمت اگر در دل گوهر گردد
چون خس و خار درين بحر سبک کن خود را
تا ترا موج خطر دامن مادر گردد
شوق پروانه ز مهتاب شود بيش به شمع
تشنه تر تشنه ديدار ز کوثر گردد
از قناعت نشود هرکه توانگر صائب
نيست ممکن به زر و سيم توانگر گردد