شماره ٤٩٤: مرا دل از قد خم زنگ ناک مي گردد

مرا دل از قد خم زنگ ناک مي گردد
ز صيقل آينه هرچند پاک مي گردد
بود ز جانوران پاک هرچه زنده بود
بغير نفس که چون مرد، پاک مي گردد
بغل گشاده بهشت آيدش به استقبال
ز درد فقر دل هرکه چاک مي گردد
ز خلق خوش چه عجب گر ملک شود آدم؟
که خون ز مشک شدن نيز پاک مي گردد
برآورد ز گريبان چرخ سر صائب
سري که در قدم عشق تو خاک مي گردد