شماره ٢٣٨: چشم ناقص گهران بر زر و زيور باشد

چشم ناقص گهران بر زر و زيور باشد
زينت ساده دلان پاکي گوهر باشد
پرده چشم خدابين نشود خودبيني
مرد را آينه زندان سکندر باشد
خود حسابان نگذارند به فردا کاري
عيد اين طايفه روزي است که محشر باشد
گشت در سنگ ملامت به تن زارم پنهان
رشته شيرازه جمعيت گوهر باشد
جلوه شاهد غيبي به تو رو ننمايد
خانه چشم تو چندان که مصور باشد
غم افسر نخورند اهل خرابات مغان
سر گران چون ز مي ناب شد افسر باشد
اهل مسجد ز خرابات سيه مست ترند
گردش سبحه در او گردش ساغر باشد
شمع و پروانه به دلگرمي هم مي سوزند
شعله خواهش ما نيست که يک سر باشد
هوس گلشن فردوس ندارد صائب
هر که را گوشه ميخانه ميسر باشد