شماره ٥٥٠: سيه دل از غم دنيا خطر نمي دارد

سيه دل از غم دنيا خطر نمي دارد
که خون مرده غم نيشتر نمي دارد
ز انقلاب جهان فارغند بي مغزان
کف از تلاطم دريا خطر نمي دارد
به قدر تلخي محنت بود حلاوت عيش
نيي که بند ندارد شکر نمي دارد
صفاي سينه ز اهل نفاق چشم مدار
شب سياه درونان سحر نمي دارد
يکي است در دل ما سوز داغ کهنه و نو
درين چمن رگ خامي ثمر نمي دارد
ز گل شکايت بلبل دليل خاميهاست
که هرچه سوخته گردد شرر نمي دارد
بود عزيز نظرها کسي که چون نرگس
ز پشت پاي ادب چشم بر نمي دارد
درين رياض زمين گير خواريم صائب
که مهر را کسي از خاک بر نمي دارد