شماره ٢٢٦: هر که ايام خط از سيمبران غافل شد

هر که ايام خط از سيمبران غافل شد
از شب قدر به ماه رمضان غافل شد
بيخودي مي کند اوضاع جهان را هموار
واي بر آن که ازين خواب گران غافل شد
روزي بسته دهانان رسد از غيب، چرا
از دل تنگ من آن غنچه دهان غافل شد؟
با قدم خم شده خوش نيست پريشان نظري
در کمانخانه نبايد ز نشان غافل شد
به فلک مي رسد اين دود کبابي که مراست
از دل سوخته من نتوان غافل شد
هر که از پشت ورق روي ورق را خوانده است
در بهاران نتواند ز خزان غافل شد
رتبه جاذبه عشق بلند افتاده است
بر فلک مه نتواند ز کتان غافل شد
يوسف از سيلي اخوان به غريبي افتاد
چون تواند کس از ابناي زمان غافل شد؟
ياد آن جان جهان است حياتي گر هست
مرده دل آن که ازان جان جهان غافل شد
دامن بخت جوان رفت ز دستش بيرون
صائب آن روز که از پير مغان غافل شد