شماره ١٢٠: هر کف خاک ز احسان تو جاني دارد

هر کف خاک ز احسان تو جاني دارد
هر حبابي ز محيط تو جهاني دارد
هيچ قفلي به کليد دگري وا نشود
هر زبان گوشي و هر گوش زباني دارد
خبر دوري راه از دگران مي شنود
هر که چون بيخبري تخت رواني دارد
جگر ماست ولي نعمت هر جا داغي است
لاله از سفره ما سوخته ناني دارد
مي تواند کسي از خار مغيلان گل چيد
که ز هر آبله چشم نگراني دارد
چشم بر روي مه عيد گشايد هر شام
هر که از خوان قناعت لب ناني دارد
رخنه ملک محال است نگيرند شهان
مي رسد رزق به هرکس که دهاني دارد
چرخ دل زنده ز همصحبتي خورشيدست
پير هرگز نشود هرکه جواني دارد
صائب اين آن غزل حافظ شيرين سخن است
کلک ما نيز زباني و بياني دارد