شماره ٢٩٥: ما به ساقي و حريفان به شراب افتادند

ما به ساقي و حريفان به شراب افتادند
ما به سرچشمه و ياران به سراب افتادند
ثمر از ماست اگر برگ دگرها بردند
گوهر از ماست اگر خلق در آب افتادند
خبر از داغ جگرسوز غريبان دارند
موجهايي که ز دريا به سراب افتادند
پشت دادند به ديوار صدف چون گوهر
قطره هايي که به دريا ز سحاب افتادند
آه افسوس بود حاصل معماراني
که به تعمير من خانه خراب افتادند
در چمن رشک بر آن بال فشانان دارم
که به سرپنجه شاهين و عقاب افتادند
شب زلف تو چه افسانه ندانم سر کرد
عاملاني که به ديوان حساب افتادند
دل معمور از آن قوم طلب کن صائب
که به يک جلوه مستانه خراب افتادند