شماره ٧٢٧: چو در پياله رنجش مي عتاب کند

چو در پياله رنجش مي عتاب کند
پياله روترش از تلخي شراب کند
نسيم بي ادب امروز تند مي آيد
مباد رخنه در آن غنچه نقاب کند
رخش ز باده فروزان شدآفتاب کجاست
که بهر خرمن خود برق انتخاب کند
ز سوزعشق رگ وريشه ام چنان گرم است
که برق راخس وخاشاک من کباب کند
غبار خاطر من گربه گريه آميزد
چه خاکها که نه در کاسه حباب کند
فروغ عقل شود محو چون ستاره صبح
چوآفتاب قدح پاي در رکاب کند
بس است شوربرآمدزجان مخموران
تبسم تو نمک چند در شراب کند