شماره ٤٨٤: ملايمت سپر خصم تندخو گردد

ملايمت سپر خصم تندخو گردد
شراب شيشه شکن عاجز کدو گردد
به جوي رفته دگر بار آب مي آيد
که خاک باده کشان عاقبت سبو گردد
اگر تو چشم تواني ز هر دو عالم بست
دل سياه تو آيينه دورو گردد
سيه ز نام به چشم عقيق شد عالم
دگر کسي به چه اميد نامجو گردد؟
به حرف هيچ کس انگشت اعتراض منه
که مستفيد شود از تو و عدو گردد
کسي که چاشني بوسه کرده است ادراک
چسان تسلي ازان لب به گفتگو گردد؟
ز خامشي چو توان مايه دار شد صائب
چه لازم است کسي خرج گفتگو گردد؟