شماره ١: که بر بالين من با قامت چالاک مي آيد؟

که بر بالين من با قامت چالاک مي آيد؟
که آه از سينه ام بيرون گريبان چاک مي آيد
در آن محفل که ديوار و در آتش زير پا دارد
کجا خودداري از پروانه بيباک مي آيد؟
نمي آيد علاج زهر خشک از سوزن عيسي
که اين خار از جگر بيرون به دست تاک مي آيد
چراغ کشته روشن مي توان کردن ز مژگانش
به چشم هر که آن رخسار آتشناک مي آيد
در آن کشور که از زنگار نشناسد طوطي را
چه کار از جوهر آيينه ادراک مي آيد؟
به خون خلق از ان تشنه است مژگان سبکدستش
که از آغوش زخم آن تيغ بيرون پاک مي آيد
من آن صيد همايونم که اشک شادي از قتلم
به چشم جوهر شمشير آن بيباک مي آيد
کدامين خانه پردازست در خلوت سراي دل؟
که گردآلود حرف از سينه غمناک مي آيد
ز زخم آسيا، بي حاصلان را نيست پروايي
توگر بي مدعا گردي چه از افلاک مي آيد؟
که مي سازد نشان تير يارب استخوانم را؟
که چون صبح از زمين بيرون گريبان چاک مي آيد
زجيب فکر اگر گاهي سر عاشق برون آيد
به انداز کمند وحدت فتراک مي آيد
مدو دنبال روزي، پا به دامان قناعت کش
که گندم از زمين بيرون گريبان چاک مي آيد
دهان خويش صائب چون صدف پاک از شکايت کن
که جاي لقمه گوهر در دهان پاک مي آيد