شماره ١٥٢: رو نهان از دل بي کينه نمي بايد کرد

رو نهان از دل بي کينه نمي بايد کرد
اينقدر ناز به آيينه نمي بايد کرد
در جواني ز مي ناب گذشتن ستم است
شنبه خود شب آدينه نمي بايد کرد
مي توان تا گره زلف پريشاني ساخت
دل خود را گره سينه نمي بايد کرد
مي برد ديده بي شرم طراوت ز عذار
جلوه بي پرده در آيينه نمي بايد کرد
تا به اکسير رياضت نکني خون را مشک
خرقه چون نافه ز پشمينه نمي بايد کرد
تشنه چشمي غم همکاسه ز دل مي شويد
باده در جام سفالينه نمي بايد کرد
تيغ بر مرده کشيدن ز جوانمردي نيست
غيبت مردم پيشينه نمي بايد کرد
مي کند فاش زبان راز نهان را صائب
دزد را محرم گنجينه نمي بايد کرد