شماره ٢٢٧: جگر پاره اگر مايده خوانم شد

جگر پاره اگر مايده خوانم شد
چشم شور فلک سفله نمکدانم شد
تنگدل داشت پريشاني پرواز مرا
غنچه گشتم، قفس تنگ گلستانم شد
دست شستم ز جهان، آب حياتم گرديد
پا نهادم به هوا، تخت سليمانم شد
تا درين عالم پرشور نظر کردم باز
تخته مشق دو صد خواب پريشانم شد
خامشي از سگ گيرنده کمينگاه بلاست
نيستم ايمن اگر نفس به فرمانم شد
از خودي بود به من دامن صحرا زندان
رفتم از خويش برون، شهر بيابانم شد
رود نيلم به مکافات عزيزي بخشيد
چهره نيلي اگر از سيلي اخوانم شد
کرد از تهمت اگر مصر غبار آلودم
دامن پاک، کليد در زندانم شد
صائب از خامه من سنبل تر مي ريزد
تا دل آشفته آن زلف پريشانم شد