شماره ٣٨٧: کي بود دل به سر کوي تو سيار شود؟

کي بود دل به سر کوي تو سيار شود؟
گل دستار من آن سايه ديوار شود
عجبي نيست که از طالع وارون اثرم
موج صيقل مدد سبزه زنگار شود
پاي در دامن زنجير جنون پيچيديم
چه فتاده است کسي خوني صد خار شود؟
رو به زير سر ديگر بنه اين بالش نرم
تکيه گاه سر منصور سر دار شود
شبنمي رنگ ندارد ز گلستان خورشيد
غيرت بلبل اگر ضامن گلزار شود
تا سري در قدم او نگذارم صائب
دلم از گريه محال است سبکبار شود