شماره ٧٨٢: اسير عشق تو دلتنگ از الم نشود

اسير عشق تو دلتنگ از الم نشود
حجاب خنده اين کبک کوه غم نشود
کجا به درهم ودينار مي شود معمور
به درد وداغ تو هر دل که محتشم نشود
ز حرف مردم عالم کشيده دار انگشت
که زود عمر تو کوتاه چون قلم نشود
کراست زهره تواند به گرد ما گرديد
اگر کبوتر ما دور از حرم نشود
به زير بار ستم روزگار خم سازد
ز بار طاعت حق قامتي که خم نشود
به سنگ کم نکند التفات مرد تمام
خداپرست مقيد به يک صنم نشود
که رو نهاد به هستي که از پشيماني
نفس گسسته به معموره عدم نشود
ز انقلاب توان برد جان به همواري
که آب آينه هرگز زياد وکم نشود
شود ز گردگنه پاک سينه اي صائب
که غافل از نفس پاک صبحدم نشود