شماره ٦٣٨: وفا طلب زجهان فنا نبايد شد

وفا طلب زجهان فنا نبايد شد
اميدوار به اين بيوفا نبايد شد
درين قلمرو آفت بجز مقام رضا
دگر به هيچ مقامي رضا نبايد شد
خوش است عالم آزادگي وعرياني
اسير بند گران قبا نبايد شد
بريد دانه زخرمن به آسيا افتاد
زهمراهان موافق جدا نبايد شد
درين زمانه حيات دو روزه بسيارست
رهين منت آب بقا نبايد شد
سعادتي که زآغوش خار مي گويد
که نااميد زلطف خدا نبايد شد
ملايمت به خسيسان ثمر نميدارد
چوگل به روي خس وخار نبايد شد
نکرده دانه خود پاک چون ستاره صبح
غبار خاطره اين آسيانبايد شد
صرير خامه همين پند مي دهد صائب
که با سياه دلان آشنا نبايد شد