شماره ٧٥٤: مکن ملاحظه ازآهم اي بهشت وجود

مکن ملاحظه ازآهم اي بهشت وجود
که عود مجمر آزادگان ندارد دود
تو از کدام خياباني اي نهال بهشت
که در رکاب تو آمد قيامت موعود
مبين به چشم حقارت به هيچ خصم ضعيف
که پشه گرد برآورد از سر نمرود
درين دوهفته که مهمان اين چمن بودم
ز شور ناله من چشم شبنمي نغنود
ز خاکساري بد باطنان فريب مخور
شود گزنده چو زنبور گشت خاک آلود
بلند نام به لاف گزاف نتوان شد
به بال کرکس نتوان به چرخ کرد صعود
به گوش هر که رسيده است ناله عشاق
نواي آهن سردست نغمه داود
به عود شعله برات مسلمي مي داد
به زهدخشک اگر آب روي مي افروزد
چو پسته زود سر خويش مي دهد بر باد
کسي که رخنه لب را نمي کند مسدود
جواب آن غزل مولوي است اين صائب
که در هواي وي است آفتاب چرخ کبود