شماره ١٤٨: نوبهارست سرانجام زري بايد کرد

نوبهارست سرانجام زري بايد کرد
به خرابات ز مسجد گذري بايد کرد
زر به زر هر که دهد نيست پشيمان شدنش
نقد جان صرف ره سيمبري بايد کرد
پيش ازان کاين دل صد پاره پريشان گردد
فکر شيرازه موي کمري بايد کرد
خس و خاشاک به دريا نرسد بي سيلاب
سر فداي قدم راهبري بايد کرد
تا چو ياقوت مگر سنگ تو گوهر گردد
سالها خدمت روشن گهري بايد کرد
نيست انصاف ازين مرحله غافل رفتن
خفتگان را به سرپا خبري بايد کرد
پيش ازان کاين قفس تنگ بهم درشکند
فکر بالي و سرانجام پري بايد کرد
چون ني از ناله دلي را نکني گر بيدار
نقل اين تلخ دهانان شکري بايد کرد
گر به خاکستر شب آينه روشن نکني
صيقل از قامت خم هر سحري بايد کرد
لاابالي است حقيقت همه جا مي باشد
به خرابات مغان هم گذري بايد کرد
چون به بي حاصلي آزاد توان شد چون سرو
چه ضرورست تلاش ثمري بايد کرد؟
تا به کي خرج تماشاي جهان خواهي شد؟
در سرانجام خود آخر نظري بايد کرد
جاي رحم است به آشفته دماغي کاورا
زندگاني به مراد دگري بايد کرد
از سفر کردن ظاهر نشود کار تمام
صائب از خويش چو مردان سفري بايد کرد