شماره ٤٩٥: اگر بهانه طفلان تمام مي گردد

اگر بهانه طفلان تمام مي گردد
به بوسه هم لب لعل تو رام مي گردد
اميدها به لبش داشتم، ندانستم
که اين قدح به چشيدن تمام مي گردد
به عاشقان سيه روز خنده بيدردي است
ترا که صبح بناگوش شام مي گردد
شوند آديمان طفل مشرب از پيري
درين چمن ثمر پخته خام مي گردد
تو چون به جلوه زمين را ز باده آب دهي
افق به دور زمين خط جام مي گردد
اگرچه لاغري، از فربهي اميد مبر
که در دو هفته مه نو تمام مي گردد
چنين که مي پرد از بهر صيد چشم ترا
ز خاک حرص تو افزون چو دام مي گردد
کمال نشأه اسنان به مهر خاموشي است
خم شراب به خشتي تمام مي گردد
شود ز تنگ شکر صائب آنقدر گويا
که رزق طوطي شيرين کلام مي گردد