شماره ٥٠٣: نصيب خلق زياد از نعم نمي گردد

نصيب خلق زياد از نعم نمي گردد
ز بحر، آب گهر بيش و کم نمي گردد
ز عشق پيروي راه و رسم عقل مجوي
که خضر تابع نقش قدم نمي گردد
ز شور حشر چه پرواست راست کيشان را؟
مصاف مانع رقص علم نمي گردد
زمين ز کاسه دريوزه، گر شود غربال
فروغ گوهر خورشيد کم نمي گردد
به نوبهار جواني اطاعت حق کن
که چوب، خشک چو گرديد خم نمي گردد
بر آن سفال حلال است ذوق تشنه لبي
که از محيط پذيراي نم نمي گردد
درين جهان ننشيند درست، نقش کسي
که همچو سکه به گرد درم نمي گردد
ز تخم سوخته اين شيوه ام خوش آمده است
که سبز از نم ابر کرم نمي گردد
نبسته از سر هر موي خويش زناري
پرستش تو قبول صنم نمي گردد
ازان عزيز بود خشت خم که همچو سبو
به دست و دوش براي شکم نمي گردد
بود هميشه رخ سايلش غبارآلود
کسي که آب ز شرم کرم نمي گردد
غمي است بر دل آزادم از جهان صائب
که همچو بار دل سرو کم نمي گردد