شماره ٣٠٥: نغمه عشق به گوش من ديوانه زدند

نغمه عشق به گوش من ديوانه زدند
اين چه اکسير بهارست بر اين دانه زدند
کعبه چون جامه غيرت نکند بر تن چاک؟
رقم حسن خداداد به بتخانه زدند
پيشتر زان که کند لاله به خون چشم سياه
چشم را پنجه خونين به در خانه زدند
دل سودازده از آب و گل عالم نيست
اشک شمع است به خاکستر پروانه زدند
حلقه در گوش سخن باش که از سين سخن
به سر زلف گرهگير عدم شانه زدند
عوض گنج گهر، نقد دل درويشان
خواب امني است که در گوشه ويرانه زدند
شهد فردوس کجا، چاشني وصل کجا؟
راه اطفال به شيريني افسانه زدند
صفحه اي را که سويداست بر او نقطه سهو
ساده لوحان رقم کعبه و بتخانه زدند
چشم بيدار ازان قوم طلب کن صائب
که سر زلف سخن را دل شب شانه زدند