شماره ٧٢٠: ز خود برآمدگان رستگار مي باشند

ز خود برآمدگان رستگار مي باشند
ز داروگير جهان برکنار مي باشند
ز دل غبار هوس دور کن که مهرويان
هلاک آينه بي غبار مي باشند
چه فارغند ز ياد بهشت مرداني
که در مقام رضا پايدار مي باشند
اگر دهند دو عالم به مطربي مستان
همان ز همت خودشرمسار مي باشند
چه مي شود به ته پاي خود نگاه کنند
جماعتي که به مطلب سوار مي باشند
ز معني اند چه بي بهره طفل طبعاني
که محو خانه صورت نگار مي باشند
ز سيل حادثه حرفي شنيده اند، آنها
که آرميده درين روزگار مي باشند
ز انقلاب ندارند اهل صورت بيم
چو آب آينه بر يک قرار مي باشند
جماعتي که نيند از گداز خود غافل
چو شمع شب همه شب اشکبار مي باشند
سبکروان که زتعجيل عمر آگاهند
گرهگشا چو نسيم بهار مي باشند
چه ساده اند گروهي که با نظربازي
به فکر بوس وخيال کنار مي باشند
بهشت روي زمينند خوبروياني
که در جناغ فراموشکار مي باشند
اگر به چرخ برآيند صاحبان نظر
همان چو نقش قدم خاکسار مي باشند
چو تخم سوخته صائب ستاره سوختگان
خجل ز تربيت نوبهار مي باشند