شماره ٤٢٩: دلبري از خم گيسوي سخن مي آيد

دلبري از خم گيسوي سخن مي آيد
بوي فيض از گل شب بوي سخن مي آيد
عقده دل که در او ناخن الماس شکست
فتحش از جنبش ابروي سخن مي آيد
پنجه در پنجه اعجاز مسيحا کردن
از سبکدستي بازوي سخن مي آيد
آستين بر رخ گلزار بهشت افشاند
نکهتي کز گل خودروي سخن مي آيد
عرق کلک سبکسير مرا پاک کنيد
که ز گلگشت سر کوي سخن مي آيد
صائب از دست منه کلک گهربارت را
اين نهالي است کز او بوي سخن مي آيد