شماره ٦٥: خواب هرکس ز خيال تو پريشان گردد

خواب هرکس ز خيال تو پريشان گردد
زلف شب در نظرش سنبل و ريحان گردد
دلم آشفته ز جمعيت ياران گردد
همچو سي پاره که در جمع پريشان گردد
مي شود فاختگان را خط آزادي سرو
در رياضي که نهال تو خرامان گردد
هرکه چون شانه کند دست درازي با زلف
تخته مشق دو صد زخم نمايان گردد
مي دهد دست نوازش دل ما را تسکين
بحر ساکن اگر از پنجه مرجان گردد
مي دهد رخنه لب زود سر سبز به باد
جاي رحم است بر آن پسته که خندان گردد
دزدي بوسه عجب دزدي خوش عاقبتي است
که اگر باز ستانند دو چندان گردد!
از تماشاي رخت حيرت صائب افزود
طوطي از آينه هر چند زبان دان گردد