شماره ٦٠: نيست ممکن که دل ما ز وفا برگردد

نيست ممکن که دل ما ز وفا برگردد
چون ز خاصيت خود مهر گيا برگردد
رفتن از کوي خرابات مرا ممکن نيست
مگر از کعبه رخ قبله نما برگردد
سپر تير حوادث سپر انداختن است
خاک شو تا دم شمشير قضا برگردد
دولت و سايه دو مرغند که هم پروازند
صبر دارم ورق بال هما برگردد
آخر از همرهي خضر به چاه افتادم
وقت آن خوش که ازو راهنما برگردد
مس خود را به دو پيمانه طلا گردانيد
صائب از کوي خرابات چرا برگردد؟