شماره ١٤٥: دولت از ديده بيدار طلب بايد کرد

دولت از ديده بيدار طلب بايد کرد
گريه چون شمع نهان در دل شب بايد کرد
نيست چون يک دو نفس بيش ترا بهره ز عمر
همچو صبح اين دو نفس صرف طرب بايد کرد
صبح صادق شود از مشرق سودا طالع
سخن راست ز ديوانه طلب بايد کرد
استخوان جاي طباشير نگيرد هرگز
با حسب بهر چه اظهار نسب بايد کرد؟
شوخي طفل يکي صد شود از رو دادن
ادب بي ادبان را به ادب بايد کرد
ريزش ابر نباشد به فشردن موقوف
از کريمان چه ضرورست طلب بايد کرد؟
چشم بستن ز مکافات رکاب ظفرست
خصم مغلوب چو شد ترک غضب بايد کرد
هست در خاطر اگر داعيه بخت جوان
صائب از پير خرابات طلب بايد کرد