شماره ٥٠: کور باد آن که ز روي تو نظر مي پيچد

کور باد آن که ز روي تو نظر مي پيچد
سر مبادش که ز شمشير تو سر مي پيچد
سنبلي از ته هر سنگ برون مي آيد
آه فرهاد چو در کوه و کمر مي پيچد
شيون دل بود از چشم، که در خانه صدا
دايم از رهگذر حلقه در مي پيچد
تا قيامت در دل بسته نخواهد ماندن
عاقبت دست دعا قفل اثر مي پيچد
بر تهيدستي آغوش بگريم صائب
هاله اي را چو ببينم به قمر مي پيچد