شماره ٥: اگر درد مرا زان بي مروت چاره مي آيد

اگر درد مرا زان بي مروت چاره مي آيد
نه آخر چشمه هم بيرون زسنگ خاره مي آيد؟
کليدي نيست غير از سخت رويي قفل مطلب را
به آهن اين شرر بيرون زسنگ خاره مي آيد
کدامين خانه پردازست در جانم نمي دانم
که جاي اشک از چشمم دل آواره مي آيد
نمي بيند به دنبال خود از حرص طلب غافل
وگرنه روزي از دنبال روزي خواره مي آيد
نظر بر چشم شير انداختن بندد دهانش را
تو گر ثابت قدم باشي چه از سياره مي آيد؟
بلا در آستين بسيار دارد گوشه عزلت
که گل از شاخ بيرون با دل صد پاره مي آيد
نوازش در مقام معذرت کم نيست از ريزش
که گاهي کار شير از جنبش گهواره مي آيد
بغير از بيکسي صائب که مي گيرد خبر از من
که از ياران به سر وقت من بيچاره مي آيد؟